دچار دیکتاتوری نسلی هستیم / کاوه قدیری
ندای ایرانیان: اردیبهشت ۹۶ امانوئل ماکرون ۳۹ سال بهعنوان رئیسجمهوری فرانسه انتخاب شد. حدود یک سال و نیم بعد مردم ایران شاهد تلاش مجدانه مدیرانی هستند که باوجود حضور در دهه هفتم و هشتم زندگی خود و سالها تکیهبر کرسیهای مدیریتی کشور حاضر به ترک آنها نمیشوند و برای بقای خود هر آسمانی را به ریسمانی میبافند
به گزراش نگاه: مسئله عدم تحول نسلی در مدیریت کشور را میتوان از ابعاد مختلف بررسی کرد نگارنده قصد دارد در این یادداشت موضوع را از زاویه علل و تأثیر عدم تحول و مشارکت جوانان در مدیریت احزاب سیاسی بر مسئله تحول در سیستم مدیریت کشور بررسی نماید.
یکم عدم انگیزه برای حضور در احزاب
سیاستمداران ایرانی هنگام حضور در عرصه سیاست ورزی عمومی مانند انتخابات، عدم عضویت در احزاب و استقلال از آنها را بهعنوان نشانه مردمی بودن خود به جامعه ارائه میدهند، این مسئله فارغ اینکه نشانگر ضعف شدید فهم از نقش احزاب (بهعنوان نهاد واسط جامعه و ساختار قدرت) در میان سیاستمداران هست، بیانگر این نکته است که مشارکت در فعالیتهای مدنی و احزاب که طبعاً باید مسیر رسیدن به مسئولیتهای سیاسی - اجتماعی در کادر نهادهای قدرت باشد کارکرد خود را ازدستداده است، با از بین رفتن این کارکرد بهطور طبیعی انگیزه نسل جدید برای فعالیت در احزاب و در دست گرفتن سکان هدایت آنها کاهش میابد و این عدم حضور نسلهای جدید در عرصه تحزب چرخه عدم تحول در کادر مدیریتی احزاب را تقویت میکند.
دوم موانع ساختاری
ساختار سیاست ما در غیاب ساختارهای دموکراتیک در مناسبات احزاب و جناحهای سیاسی، مبتدی بر سابقه و اعتبار از یکسو و نفوذ امنیتی یا قدرت اقتصادی از سوی دیگر بستگی دارد. نسل جوان امروز در عین بیبهرگی از اعتبار و سابقه مبارزاتی، نوعاً از همبستگی به نهادهای امنیتی و یا وابستگی به گروههای اقتصادی محروماند. ظهور پدیدههایی مثل ژن خوب و نوچه پروری در عرصه مدیریت و تحزب را نیز میتوان ذیل همین اِشکال ساختاری ساخت قدرت ریشهیابی کرد که از بین برنده انگیزه انواع مشارکتهای سیاسی مرسوم در دنیا در فرم احزاب میشوند
سوم غلبه فردیت بر ساختار
ما دچار یک دیکتاتوری نسلی هستیم. نسل گذشته خود را شایسته و نیز دارای رسالتی برای حفظ وضع موجود و دستاوردهایی میبیند که برای آن عمری را صرف کرده است؛ و حتی این رسالت را قابل تفویض به نسل جوان هم سو با ایدههای خویش نمیبیند. اصرار نسل گذشته بر این موضوع تا جایی پیش میرود که عاملیت خود را از ساختار ایجادشده بالاتر دیده و با به وجود آوردن نهادهای فراتر از ساختار و چاچوب های قانونی سعی بر آن میکنند تا حاکمیت خود را در نهادهای تصمیم گیر حفظ کنند.
چهارم موانع فرهنگی
جامعه ما بهصورت سنتی نو ستیز است به این معنا که تغییر را نه مبنای پیشرفت که برهم زننده نظم موجود میداند. مضاف بر اینکه ما ترجیح تاریخی جامعه ما خلاقیت نیست! بر همین سیاق به لحاظ روانی همیشه پیش فرضی از مقاومت در برابر جوانان بهعنوان طلایه داران تغییر و خلاقیت وجود دارد و این مقاومت آنچنان عمیق است که حتی در میان خود جوانان نیز ریشه دوانده و نوعی از بیاعتمادی به نسل خود را به بار آورده است. در مقایسه با نسلهای گذشته نسل جوان امروز از فرط تحقیر و انذاری که از نسلهای گذشته گرفته، شهامت و خلاقیت خود را در سایهی ترس از اشتباه کردن تضعیفشده میبیند.