مذاکرت پشت به پشت ، روایتی از بازی شطرنج با قواعد پوکر
یادداشت محمد کیهانی معاون اجرایی حزب ندای ایرانیان

(۱) «مذاکرات ایران و آمریکا»؛ همین سه واژه حالا به ورد زبانها بدل شدهاند. نه فقط در صفحات تحلیلی روزنامهها و جلسات تخصصی سیاسی، که حتی در صحبتهای روزمره مردم کوچه و بازار. دیگر این مذاکرات یک بحث تخصصی دیپلماتیک نیست؛ یک دغدغهی اجتماعی است، بخشی از روح و روان روزمرهی مردم ایران شده است. مردمی که هفتههاست منتظرند، و این انتظار، از این هفته به هفتهی بعد، و باز هم به هفتهی بعدتر حواله داده میشود. جلسه پشت جلسه، بیانیه پشت بیانیه، تحلیلهای پنهان و آشکار، شایعات تأییدنشده و تأییدهای نیمبند؛ همه اینها تنها یک معنا دارند: ما نه در آستانهی یک توافق، که در میانهی یک جنگ تمامعیار دیپلماتیک هستیم. جنگی که صحنهاش میز مذاکره است، اما بازیگرانش تنها ایران و آمریکا نیستند.
(۲) هرچند بنا بر اعلام مقامات رسمی، نمایندگان ایران و آمریکا در اتاقهایی مجزا، پشت به هم، با واسطه مذاکره میکنند، اما واقعیت این است که این مذاکرات یک صحنهی چندبازیگره است. بیرون این اتاقها، چهرههایی ایستادهاند که نمیخواهند این روند به نتیجهای مطلوب برسد. از یک طرف پهلویخواهانی که دهههاست در سودای بازگشت به ایرانند. آنها که تصویری شدیدا بحرانزده از ایران ساخته و پرداخته اند هرگونه نزدیکی و مصالحه را تهدیدی جدی برای رؤیای بازگشت به وطن میپندارند. در طرف دیگر، اسرائیل تند خو با لابیهای سیاسیاش که تخصصی چند دههای در ایجاد مانع دارند، به رسم همیشگی با جدیت در تلاشاست تا هر روزنهای از گفتوگو را مسدود نمایند. از آن سو مجاهدین خلق نیز بیکار ننشسته و شاید بیش از همیشه خود را در معرض خطر میبینند. برای آنها، هر توافقی میان ایران و آمریکا یعنی پایان سرمایهگذاری سیاسی چند دههایشان، یعنی بیمصرفشدن چمدانهای قدیمی از پروندهسازی و پیوستن به تاریخ. اعراب متمول هم که در ظاهر نقش میانجی را بازی میکنند، با لبخندهای معطر دیپلماتیک و بیانیههای مثبت، میکوشند خود را حامی ثبات منطقه نشان دهند ، لیکن همزمان با پشتوانه سیاسی و امنیتی از سوی برخی پایتختها، فشار میآورند تا توافقی شکل نگیرد. شواهد نشان میدهد این “برادران عرب”، در پی آن نیستند که ایرانِ قدرتمندتری از این مذاکرات بیرون بیاید. بلکه مایلند ایران را مشغول، محدود و در موقعیتی تضعیفشده در گوشهی رینگ سیاست نگه دارند زیرا که هرچه توافقی که حاصل میشود بیرمقتر باشد، فضای تنفس بیشتری برای آنان باقی خواهد ماند. کمی دور تر اروپاییان ترسیده از ترامپ را می بینیم. همان کسانی که روزی روزگاری، بازیگر اصلی و واسطهی معتبر میان تهران و واشنگتن بودند. از برلین تا پاریس، دیپلماتهای اروپایی ژست میانجیگری میگرفتند و تصور میکردند اگر اختلافات حل شود، در سایه آن منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک هم برایشان فراهم خواهد شد. اما امروز، ورق برگشته است. اروپاییها بیش از همیشه خود را تنها میبینند. جایگاهشان در معادله تغییر کرده و نفوذشان در فضای دیپلماتیک به چشم نمیآید. حالا در روندی که پیشتر خودشان طراحش بودند، تنها نقش تماشاگر را بازی میکنند و دیگر نمیتوانند مثل سابق از مذاکرات امتیازات ویژه اقتصادی بگیرد. اروپایی که نه توان اعمال فشار جدی بر آمریکا را دارد، نه قادر است ایران را متقاعد کند تا به یک صلح پایدار راضی شود. این وضعیت، اروپا را بهجای یک بازیگر فعال و مثبت، به ناظری منفعل؛ با نفوذی کمرنگ، نقشی مبهم، و چشماندازی بیافق تبدیل کرده که میکوشد با فشار بر ایران نمدی برای خود ببافد.
(۳) نمایندگان آمریکا که میتوان آنان را نمایندگان شخص ترامپ خواند، پای میز مذاکره، شبیه به دیپلماتهایی که اهل گفتوگوی متوازن باشند نیستند. ترامپ، دوباره با همان منش همیشگیاش برگشته است. انگار روح خودش مستقیماً در اتاق حضور دارد و تیمش مأمور اجرای دقیق اوامر اوست. آنها مذاکره نمیکنند، آنها برای تحمیل اراده آمدهاند. دیپلماسیشان چیزی شبیه پوکر است؛ ترکیبی از بلوف، تهدید، تسلطنمایی و در نهایت، انتظار برای تسلیم طرف مقابل. آنها از ایران نمیخواهند گفتگو کند، بلکه میخواهند ورقهایش را بیدفاع روی میز رها سازد. گویی هر نتیجهای، نه بر اساس توافق دوجانبه، بلکه باید بهگونهای در افکار عمومی آمریکاییها بازنمایی شود که بردی بزرگ برای ترامپ تلقی گردد. سفر ترامپ به ریاض نیز بی ارتباط به این موضوع نبود. او مستقیماً خواستار امتیاز از ایران نشد، اما هدفش تحریک مردم ایران بود. با کلماتی ساده اما محاسبهشده، مقایسهای کرد میان ایران و عربستان. نه از آن دست مقایسههایی که در تلویزیونهای تحلیلی انجام میشود، بلکه مقایسهای برای تحریک حس عقبماندگی، برای جریحهدار کردن غرور ملی ایرانیان در برابر اعراب. از نظر ترامپ کسانی که خود را در طول تاریخ فراتر از اعراب میدانستند، حالا مخاطب جملهای از دهان رئیسجمهور آمریکا قرار گرفتند. و اینگونه ترامپ از جنگ روانی نیز در بحبوحه مذاکرات غافل نشد.
(۴) در طرف مقابل نیز ایران بهدنبال توافقی است که فراتر از اقتصاد، عزت و جایگاه بینالمللی را بازتعریف کند. ظاهرا برای مسئولان غنیسازی فقط یک هدف نیست؛ بخشی از پرستیژ ملی است. اگرچه ایران تحت فشارهای سنگین امنیتی، دیپلماتیک و اقتصادی قرار دارد، اما مسئولان ایران اظهار میدارند که برخلاف بسیاری از کشورهای منطقه، اهل تسلیم در برابر تهدید نیستند. رفتار ایران در میز مذاکره، نه مثل پوکربازان آمریکایی، که شبیه به بازیگران شطرنج است. سکوتهای طولانی، محاسبهی نسبتا دقیق زمان، مدیریت فرسایش روانی طرف مقابل، و پرهیز از واکنشهای سریع که همه ابزارهایی هستند که در این صفحهی بازی به کار گرفته میشوند. تهران توافقی میخواهد که در آن حاکمیت و مردم، هر دو طعم شیرینی دیپلماسی را بچشند؛ بیآنکه حس کنند به عقبنشینی وادار شدهاند.
(۵) اما در بطن این شطرنج بازی طرف ایرانی (که بعضا قواعد بازی شطرنج را به زبان و ادبیات خاصی ترجمه می کند) و پوکر بازی ترامپ و دیپلماتهایش، یک مانع درونی بزرگ هم وجود دارد. سیاست خارجی ایران، یکپارچه نیست. جناحهای مختلف با نگاههای متضاد، تصمیمگیری را پیچیده و گاه گیجکننده کردهاند. از نهادهای رسمی و عالیرتبه، تا روزنامههای جریانساز و خطیبان جمعه، هرکدام موضعی دارند. این چندصدایی، گاه یک ابزار تاکتیکی میشود که ایران را غیرقابل پیشبینی میکند که شاید مزیتی برای مذاکره باشد. اما گاهی هم شکافی میشود، و فرصتی میدهد به طرف مقابل برای وارد آوردن فشار بیشتر. اگر این تنوع در قالب یک استراتژی منسجم عمل کند، میتواند تبدیل به برگ برندهی ایران شود. اما اگر به اختلافات داخلی بدل شود قطعا پشت مذاکرهکنندگان را خالی خواهد کرد.
(۶) با ساختار سیاسی فعلی ایران، طبیعیست که مذاکرات فقط در سطح دیپلماتیک باقی نماند. مردم، با آنکه در اتاق مذاکره حضور ندارند، اما بازیگران اصلیاند. آنها کسانیاند که فشارها را تحمل میکنند. آنها بهدرستی میخواهند بدانند در پشت درهای بسته چه میگذرد. مردمی که از جزئیات مذاکره بیخبر بمانند، نمیتوانند پشتوانهای برای توافق باشند. اخباری که از رسانههای خارجی شنیده میشود، اگر جایگزین روایت رسمی داخلی شود، اعتماد را میکاهد. در حالی که افکار عمومی، نه یک مسئله حاشیهای، که بخش اصلی قدرت دیپلماتیک هر کشوری هستند. توافقی که مردم پشتش نباشند، حتی اگر روی کاغذ موفق به نظر برسد، در واقعیت شکست خورده است. به امید آنکه این بار، نتیجه مذاکره نه تنها بر میز که بر دلها هم بنشیند و کام ملتمان را شیرین کند.