ملتسازی از درون؛ رمز ماندگاری ایران در روزگار غربت استراتژیک
سحر گلکاری حق- عضو شورای مرکزی حزب ندای ایرانیان
ملتسازی از درون؛ رمز ماندگاری ایران در روزگار غربت استراتژیک
سحر گلکاری حق- عضو شورای مرکزی حزب ندای ایرانیان
بیست و اندی روز از حمله مستقیم اسرائیل به خاک ایران گذشته است. اگرچه این تهاجم در سطح نظامی کنترل شد، اما پیامدهای روانی، ژئوپلیتیکی و راهبردی آن هنوز و حتی شاید سالها ادامه داشته باشد. ایران، در وضعیتی کمسابقه بعد از پایان جنگ تحملی عراق ، با تهدید نظامی خارجی ملموس، پروژه به بار نشسته نفوذ بیگانه، و نیز شکلی از تنهایی استراتژیک در نظام بینالملل روبهرو است. در چنین شرایطی، بسیاری از معادلات سنتی امنیتی در حال بازتعریفاند.
پرسش حیاتی این است: اگر حمایتهای بیرونی و جهانی کمرنگ شود و ابزارهای بالادستی به تنهایی کفایت نکنند، چه چیزی ایران را نگه میدارد؟
بازگشت به سؤال ریشهای: ملت چگونه میماند؟
پاسخ این پرسش، نه در گزارشهای رسمی و نه در گفتارهای نظامی، بلکه در مفهومی بنیادین نهفته است: ملتسازی از درون.
این ایده، برخلاف تصور رایج، به ساخت ملت نه بهعنوان پروژهای دولتی، بلکه بهعنوان فرایندی اجتماعی، فرهنگی و تاریخی مینگرد که از «پایین به بالا» شکل میگیرد؛ یعنی از دل مردم، از شبکههای غیردولتی، رسانههای مستقل، زبان، حافظه و معنا.
غربت استراتژیک یا فرصت بازخوانی پیوند ملت و دولت
در شرایط فعلی، ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازتعریف رابطه خود با مردم است. نهادهای بالادستی در حالی با تهدید مواجهاند که بدون پشتیبانی افقی از سوی ملت، نمیتوانند دوام بلندمدت داشته باشند. در واقع، آنچه در ادبیات راهبردی با عنوان strategic resilience یا «تابآوری راهبردی» شناخته میشود، بیش از هر چیز وابسته به میزان اعتماد، مشارکت و احساس تعلق مردم است.
همانگونه که در کتاب کلاسیک «ملتسازی: چرا برخی کشورها باقی میمانند» (اندرو بیتر) آمده است، جوامعی که تنها با اقتدار سیاسی ملت میسازند، در روزگار بحران فرو میپاشند. ملتسازی پایدار، جز از طریق توزیع قدرت اجتماعی، فرهنگ مشارکت و روایت مشترک از تاریخ، ممکن نیست.
چرا ملتها میمانند؟ پنج رمز تاریخی ماندگاری
تاریخ نشان داده است که بقای ملتها در شرایط بحران، به پنج عنصر بنیادین وابسته بوده:
۱. معنا در رنج:
"انسانی که چرایی برای زیستن دارد، با هر چگونهای کنار میآید."
ملتهایی مانند ایران، که رنج تاریخی خود را به معنا بدل کردهاند،ظرفیت پایداری بالاتری دارند.
۲. نهادهای غیردولتی و مشارکتی:
احزاب مستقل، رسانههای آزاد، انجمنهای محلی و نهادهای داوطلبانه از مهمترین پایههای ملتسازی از پایین هستند.
۳. حافظه تاریخی و روایت جمعی:
"ملتی که قادر نباشد هر آنچه بر سرش میآید روایت کند، محکوم به تکرار آن است"
۴. انعطاف فرهنگی و همزیستی:
ایران نیز باید فضای همزیستی واقعی فراهم آورد.
ایرانیان درون و برون؛ دو بازوی یک ملت
در این ملتسازی درونی، ایرانیان خارج از کشور نیز نقش مهمی دارند. برخلاف تصور رسمی که اغلب نخبگان مهاجر را تهدید تلقی میکند، تجربه جهانی نشان میدهد که مهاجران میتوانند سفیران فرهنگی، حافظان زبان، و راویان صدای مردم ایران در عرصه بینالمللی باشند. سرمایه ایرانیان خارج از کشور، فقط مالی نیست؛ سرمایه روایت، اعتبار دانشگاهی، رسانهای و جهانی آنان، بخشی از قدرت نرم ایران است.
تهدیدها را چگونه به فرصت ملتسازی تبدیل کنیم؟
با پذیرش واقعیتهای موجود، میتوان گامی اساسی در مسیر بازسازی پیوند ملی برداشت. پیشنهادهایی عملی برای بازسازی ملت از درون در شرایط فعلی عبارتند از:
تمرکززدایی فرهنگی: میدان دادن به خردهفرهنگها، زبانها، آیینها و تاریخهای محلی در چهارچوب تمامیت ارضی
تقویت رسانههای محلی و مستقل: برای بیان واقعیتهای مناطق حاشیهنشین و اقلیتها
سرمایهگذاری بر آموزش غیرمتمرکز و چندصدایی: با تأکید بر تاریخ مشارکتی، حقوق شهروندی و مهارتهای دیالوگ
بازتعریف «امنیت ملی» به مثابه امنیت انسانی: یعنی امنیت روانی، اقتصادی، زیستمحیطی و فرهنگی شهروندان
پایان سخن: بازسازی پیمان اجتماعی، شرط ماندگاری ایران
ایران در یک مقطع تاریخی ایستاده است؛ مقطعی که در آن نه جنگ سرنوشتساز است و نه صلح، بلکه پیمان اجتماعی میان ملت و ساختار حاکم.
اگر این پیمان بازسازی نشود، هیچ قدرت خارجی یا زرادخانه داخلی نمیتواند ماندگاری این سرزمین را تضمین کند.اما اگر بتوانیم با صداقت، شنیدن، و بهرسمیت شناختن تکثر درونملت، دوباره در کنار هم بایستیم، آنگاه حتی در زمانهی غربت بینالمللی، ایران خواهد ماند.
هیچ دیوار استراتژیکی بلندتر از اراده یکپارچه مردم نیست. ما اگر در کنار هم بمانیم، هر تهدیدی، فرصتی برای تولد دوباره خواهد بود پس باهم بودنمان رمز پیروزی است...