یادداشت نوید مقدم (عضو شورای مرکزی):
مسئله ضعف تحزب در ایران، سوال را جور دیگر باید خواند!
سالهاست که فعالان سیاسی اصلاح طلب در چرایی کندی توسعه سیاسی کشور پا نگرفتن احزاب را به عنوان دلیل ذکر می کنند و در اهمیت و نیاز به فعال شدن احزاب و ارائه برنامه توسط آنها سخن می گویند. بخشی از انتقاد ها از شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان نیز مبنی بر حضور اشخاص حقیقی است که به زعم برخی از فعالین سیاسی اصلاحطلب، جایگاه احزاب را تضعیف می کنند و عاملی دیگر برای رشد نکردن تحزب در کشور می شوند. اما در این نوشته بر آنم که علت پا نگرفتن احزاب در ایران را نه در عدم اهتمام نیروها به فعالیت سیاسی بلکه اصرار بر تجویز نسخه ای از تحزب بدانم که مناسب شرایط کشور نیست.
زمانی که فعالین سیاسی اصلاحطلب از حزب نام می برند بر نهادی سیاسی و متمرکز دلالت می کنند که به قول خودشان قرار است نقش دولت در سایه را داشته باشد، حزبی با سازماندهی محکم که دارای ساختاری مرکزگرا، یک شکل و دارای سلسله مراتب است، شورای عمومی که شورای مرکزی را انتخاب می کند، شورای مرکزی دبیرکلی را برای یک یا دو سال برمی گزیند، دفتر سیاسی که مانیفست حزب را مشخص می کند و الی آخر. این مدل از تحزب رابطه تنگاتنگی با نظام سیاسی پارلمانی دارد که احزاب با ارائه برنامه به میان رای دهنگان می روند، برای کرسی کرسی پارلمان مبارزه می کنند وحزب برنده و دارای اکثریت مسئول تشکیل دولت می شود اما آیا این تنها شکل تحزب در دنیا است؟
اگر تعریف بالا را تنها تعریف مطلوب و ممکن برای تحزب بدانیم احزاب ایالات متحده را نمی توان حزب محسوب کرد، اعضای ارشد حزب همان برندگان انتخابات پیشین هستند که به نام حزب در انتخابات محلی و ملی رای آورده اند. هیچکدام از دو حزب اصلی (دموکرات و جمهوری خواه) هیچ تشکیلات رسمی در سطح ملی برای کنترل عضویت، فعالیت ها و یا موضع سیاسی بجز در دوران انتخابات ندارند، نگاه سیاسی حزب در انتخابات هم توسط کاندیدایی تعیین می شود که در آن حوزه انتخاباتی توانسته رای اعضا را در انتخابات اولیه و درون حزبی برای کاندیدا شدن در انتخابات اصلی مال خود کند. معنی عضویت در حزب دموکرات یا جمهوری خواه برای یک آمریکایی با عضویت یک انگلیسی در حزب کارگر یا محافظه کار کاملاً متفاوت است. در ایالت متحده یک نفر صرفاً با عنوان کردن اینکه عضوی از یک حزب است، عضو آن حزب محسوب می شود. چنین عضویتی به هیچ وجه انتخاب های فرد را محدود نمی کند و البته هیچ حقی و یا تعهدی در حزب برای فرد بجز اجازه شرکت در انتخابات اولیه حزب بوجود نمی آورد. یک فرد ممکن است تصمیم بگیرد امروز در کمیته محلی یک حزب و فردا در کمیته محلی حزب دیگر شرکت کند. تنها فاکتوری که فعال بودن فرد در حزب را نشان می دهد کمیت و کیفیت مشارکت در فعالیت های حزب و اقناع سایر افراد برای این است که به او مسئولیتی بدهند. خلاصه که این احزاب انتخابات محور و در حقیقت شبکه ای از محافل و جمع ها با هدف سیاسی هستند که برای بیشینه کردن موفقت در انتخاباتی دو قطبی در سیستم ریاستی فرگشت یافته اند.
به نظر می رسد در حالی که نظام سیاسی ریاستی بر ایران حاکم است و دوقطبی نگاه اصولگرایانه و اصلاحطبانه دو گانه اصلی فضای سیاسی کشور است، راهی بجز سازماندهی نیروهای اصلاحطلب در یک ساختار سیاسی معطوف به نتیجه در انتخابات مانند ایالات متحده وجود نداشته باشد. در این میان تلاش برای مستقر کردن احزابی با تعریف اول که مناسب نظام سیاسی پارلمانی هستند آب را در هاون کوفتن است که بجز سرخوردگی نیروها و کشمکش های بی پایان نتیجه ای ندارد. گفتنی اینکه باید به مسئله نگاهی مجدد کرد و سوال را جور دیگر خواند.