کووید ۱۹ چه حوزه هایی را متاثر از خود می کند
جهان پساکرونا؛ قیامتی زود هنگام
دکتر محمدرضا مرادی طادی
امواج مدرنیته این باور را، همچون الباقی نظام فکری دنیای سپری شده باستانی، در هم کوبید، اما، در این روزگار نکبت کرونایی، شاید بتوان گفت آن وحدت خیالین اسم و مسمی، از جهاتی دیگر، بازگشته است. کرونا، ویروسی که به دلیل شباهت شکلی با تاج بدین نام موصوف شده است، بر این دهه های آغازین جهان پر شوکت و قدرت قرن بیست و یکم سلطنت می کند و تاج تمامی مناسبات نظامی و امنیتی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و حتی زیبایی شناختی (و نقیض آن: زشتی شناسیک) شده است. تاجی از تباهی که مانند همه تاجداران تاریخ جز بدبختی چیز دیگری با خود به همراه نیاورده است، اما، این سلطنت ملعونی و اجباری چه تبعاتی خواهد داشت؟
به نظر می رسد، قبل از پرداختن به تبعات و پیامدهای این پدیده، بایستی اندکی در ماهیت آن درنگ کرد. برخلاف تمامی تصورات، شاید کرونا یک اتفاق اتفاقی، تصادفی از سر صدفه نباشد. بدین معنا که یک بیماری همه گیر است که از سر تجمیع شرایطی اتفاقی، بعد از دهه ها یا سده ها رخ داده است و بعد از سپری شدنش، نباید هراسی از آمدنش باشد الا تا آینده ای دوردست؛ بلکه باور من بر این است که این آغاز یک فرآیند است که در آن باید دمادم چشم انتظار چنین پدیده هایی، این چنین شوم و نحس، باشیم. چرا که (فرضیه نخست) اگر کرونا دست ساز ذهنی بیمار و قدرتی جهانخوار باشد، دیگر مدعیان نیز بیکار نخواهند نشست و در فرصتی مقتضی از این سلاح زیست شناختی کشتار تمدنی (بیوتروریسم)، علیه رقبا استفاده خواهند کرد تا میدانگاه جدال بر سر هژمونی در نظام بین الملل را براحتی خالی نکنند، و از سوی دیگر، (فرضیه دوم) اگر این ویروس حاصل یک جهش طبیعی، یا تداوم قهری و محتوم وضعیت کاربرد بیش از حد آنتی بیوتیک ها توسط بشر باشد، پس باید منتظر دیگر اعضای این خاندان منحوس نیز باشیم؛ فلذا این تازه آغاز ماجراست.
اما داستان تبعات جهانی که هنوز نیامده به دنیای «پساکرونا» مشهور شده است، به احتمال قوی چنان پیچیده و چندی بعدی خواهد بود که نمی توان آن را در این چند سطر خلاصه کرد؛ با این حال، شاید اولین نکته در نفس این پدیده قابل مشاهده باشد. در واقع کرونا یک ابرمولفه(super parameter)دورانساز (epoch maker) است که تاریخ بشری را به پیش و پس از خودش تقسیم می کند: جهان پیشاکرونایی و جهان پساکرونایی. تاریخی که با یک ویروس دوپاره شده اگرچه بسی مضحک و کاریکاتوری است، اما توابع متغیرهایی متفاوت از گسست های برآمده از، برای مثال، انقلاب صنعتی یا جنگ های صلیبی یا انقلاب اطلاعاتی خواهد داشت - یا حداقل اینکه به نظر می رسد داشته باشد.
گفتمان های هویتی
از منظر گفتمان های هویتی، بی تردید یکی از اصلی ترین ویژگی های جوامع جهان پساکرونایی رشد وحشتناک - در هر دو معنای وحشت: وحشت به معنای چیزی خوف انگیز، و وحشت در اشاره به چیزی مهیب - ملی گرایی و به تبع آن دولت های ملی خواهد بود (از هم اکنون رگه های خواست ملی خروج ایتالیا از اتحادیه اروپا قابل مشاهده است که شاید تا زمانی نه چندان دور به یک جنبش «ایتالی اگزیت (Italexit)» فراگیر بدل شود). کرونا نشان داد در لحظه مبادا اتحادها و اتفاق ها معنای محصلی ندارند، و غریزه حب ذات و صیانت نفس بر هر پیمان دیگری مقدم و مرجح خواهد بود، بنابراین، از این پس آنچه مبنا قرار خواهد گرفت توجه به هویت های ملی، طرد اتحادگرایی، تضعیف جهانی شدن و رشد خرده فرهنگ ها و محلی گرایی ها، و حتی در صورتبندی رادیکال آن، رشد قوم گرایی در برابر ملی گرایی است. این فشار هویتی حتی می تواند مرزبندهای سیاسی را تغییر دهد و در مناطقی که پتانسیل آن وجود دارد، برای مثال کاتالان در اسپانیا، نیروهای استقلال طلب بار دیگر با قدرتی دو چندان زورآور خواهند شد. می توان از هم اکنون حدس زد که موجی از جنبش های جدایی طلب و الحاق گرا در راه باشد. همچنین در سیاست داخلی، این گفتمان های هویتی تغلیظ شده، راستگرایی سیاسی را تقویت خواهد کرد و احزاب دست راست افراطی، بویژه نئوفاشیست ها و نئونازیست ها در اروپا و اقمار آنها در دیگر نقاط را، در موضع بالادستی و تفوق سیاسی قرار خواهد داد.
ارزش های اخلاقی
از منظر ارزش های اخلاقی، در طول رشد دوگانه ملی/جهانی، شاهد سر برآوردن همین خطوط تمایز در اخلاقیات فردی نیز خواهیم بود. «اخلاق دیگری» - آن چنان که مدنظر متفکرانی همچون لویناس بوده است - به حاشیه رانده شده و «خود» بیش از پیش در مرکز توجه قرار خواهد گرفت. نه «خویشتن همچو دیگری (Oneself as another)» متفکرانی چون پل ریکور، بلکه التفات و اهتمامی تام و تمام به خود، اگزیستانسیالیسمی من محور، می تواند ویژگی مکاتب اخلاقی این جهان «پسا» باشد. وقتی در روزگار کرونایی حتی نمی توان سوگواری کرد و در یکی از یکتاترین لحظات هستی آدمی، که مواجهه با مرگ است، انسان تنها مانده و هیچ آغوشی برای تسلی و شانه ای برای گریستن ندارد، وقتی آدمیان ترسیده از مرگ بر سر تقسیم بسته ای دستمال توالت و چند دستکش، خنجر بر گلوی یکدیگر می گذارند، بی تردید نطفه تردیدهایی را می کارند که در آینده ای نه چندان دور در هنجارهای اخلاقی بروز پیدا خواهد کرد (اگر روایتی ادبی و طنازانه و نقادانه از اخلاق در چنین جهانی می خواهید، حضرت عبید زاکانی را از دست ندهید که غنیمتی است!).
نظم قدرت
از منظر نظم قدرت، به نظر می رسد دولت کنترل گری - دولت در معنای عام آن - که از دل مناسبات قرنطینه و تحدید و مهار بیرون خواهد آمد، آن لویاتان جدیدی است که در یک نا-قرارداد اجتماعی بر جوامع تحمیل خواهد شد و «وضعیت استثنایی (exceptional situation)» عصر کرونا را بر جهان پس از آن تعمیم خواهد داد. دولتی که قرار بود از ترس ترس تشکیل شود (در صورتبندی کلاسیکی که هابز ارائه کرده بود)، ولی حالا همین ترس (و به احتمال قوی با بازنمایی دو صد چندان و اغراق های بیش از حد) خود بهانه ای است برای وارونه کردن تمامی مناسبات شهروندی و حقوق طبیعی. دولت پساکرونایی به احتمال قوی در یک قالب اشمیتی/آگامبنی (Schmitt/Agamben) قابل ملاحظه خواهد بود. این دولت جدید - که به تعبیر و البته پیشگویی سال های قبل جورجو آگامبن، تبدیل دموکراسی های غربی به آن چیزی که باید آن را دولت امنیت (security state) نامید، خواهد بود - دائماً این «وضع طبیعی» متاخر تجربه شده در هنگامه شیوع کرونا را دلیلی منطقی برای پیشروی به درون مناسبات جامعه مدنی قرار خواهد داد و از همین رو به طرق مختلف دست به محدودسازی شهروندان خواهد زد. دولت پساکرونایی یک دولت بهداشتی با استعاره های پزشکی خواهد بود که در پارادایم قرنطینه گرایی سیاستگذاری های مختلف را طراحی و اجرا خواهد کرد. اشکال جدیدی از تکنولوژی های انضباطی استخدام خواهد شد تا شهروند دموکراسی بیش از پیش تبدیل به ابژه بازداشت بشود. گونه ای هوموساکر با «حیاتی برهنه»؛ که دست بر قضا از ضروریات «معاینه» و منطبق با تکنولوژی های مراقبتی آن نیز هست. پزشکی و قدرت در یکدیگر تنیده می شوند و ریخت شناسی (Morphology) متفاوتی از شبکه های اقتدار را شکل خواهند داد، آنجا که زور قانونی به شکل قانون زور بروز خواهد یافت. دولت پساکرونایی بر مبنای منطق قرنطینه و فاصله گذاری اجتماعی «حق» خواهد داشت تا حتی با یک تخلف جزئی، مثل عدم تزریق یک واکسن پیشگیرانه (که البته حتی همین واکسن نیز در شبکه هایی از منافع کلان اقتصادسیاسی قابل تحلیل است)، یک شهروند عادی را در دسته هوموساکرها قرار دهد و او را از مدینه طرد کند. عقل دولت پساکرونایی امنیت دولت را جانشین مصلحت دولت خواهد کرد.
باورهای الهیاتی
باورهای الهیاتی دیگر منطقه ای خواهد بود که در جهان پساکرونایی دگردیسی های عمیقی را تجربه خواهد کرد. این روزها در اوج ایام قرنطینه مطالب بی شماری را در فضای گروه های اجتماعی مجازی شاهد هستیم که کرونا را دلیلی بر ناکارآمدی دین و خرافی بودن آن قلمداد می کنند (ستیز باورها که نمایی از یک الهیات منازعه است که از کتاب سوزی فلان مرجع طب مدرن آغاز شده و حالا حالاها ادامه خواهد داشت)، جدای از اینکه در برابر استدلال سست و سخیف این دست مطالب، باید گفت که اصولاً کارکرد دین طب جسمانی نیست که اکنون از آن توقع معالجه ابدان را داشته باشیم، اما گذشته از این پاسخ، به نظرم فرض مخالف احتمال وقوع بیشتری دارد. یعنی کرونا بیشتر مقوم نظام باورهای دینی خواهد شد تا مخرب آن. برای مثال، کرونا را می توان یکی از مصادیق همان عذاب های الهی تفسیر کرد که در متون وحیانی، از جمله در قرآن کریم، از آنها یاد شده است. از سویی دیگر، کرونا تصویری از یک آخرالزمان تمام عیار را به پیش چشم همگان ترسیم کرد، از همین رو، تجربه جمعی این وضعیت زیسته، می تواند محملی برای رشد باورهای هزاره گرایانه باشد، لذا باید در انتظار جنبش های موعودیت گرایی بود که با بارگیری از باورهای دینی و شاید تحریف و کژدیسه کردن (distortion) آنها در بطن و متن جوامع بروز پیدا کنند و به بازیگرانی جدی در عرصه تحولات اجتماعی و سیاسی و مذهبی بسیاری از کشورها تبدیل بشوند. صورت سکولار این جنبش های هزاره گرا در فرم بنیادگرایی های خشن، می تواند بار دیگر خشونت های به کما رفته ای همچون سلفی گری در جهان اهل تسنن را احیا کند و در کالبد آن روحی دوباره بدمد. از همین رو، هیچ بعید نیست که بزودی شاهد سر برآوردن هیولای دیگری باشیم که همچون داعش، به نام دین و خدا، اما به کام شهوت و شیطان، یک سازمان کشتار را برای ویرانی خونبار بیافریند.
پارادایم های امنیتی
امنیت و پارادایم های امنیتی با ظهور کرونا ویران شدند. کرونا، مانند فیلم روانی (Psycho) هیچکاک، وحشت و دشمنی را نشان داد که با تانک و گلوله قابل دفع نیست. چیزی در درون، ناپیدا، همه جا حاضر، یک خطر فراگیر که هم خودش و هم هراس بودنش هر انسانی، هر اجتماعی و هر دولتی را ذره ذره می جود و نابود می کند. زین پس باید مفهوم امنیت دگرگون شود. امنیت دیگر صرفاً نظامی و انتظامی نیست. امنیت را باید همانند مفهوم قدرت فوکویی بسیار ریزانگارانه و خرد فهمید و تحلیل کرد تا جایی که پشتوانه ای از انبارهای الکل و ضدعفونی کننده هم می تواند وجهی از امنیت را بازنمایی کند. باید در جهان پساکرونایی از میکروفیزیک امنیت گفت، از امکان تامین نان «خانه به خانه»، متناظر با تامین تجهیزات و تسلیحات «سنگر به سنگر». کرونا مفهوم دشمن را دگرگون کرد و در نتیجه بی تردید مفهوم و شمول معنایی امنیت نیز دگرگون خواهد شد (و احتمالاً دگرگونی های دومینووار در سلسله ای از مفاهیم؛ از جمله در مفهوم امر سیاسی). اگر تا پیش از این دولت ها غالباً امنیت را در ابعاد نظامی و اقتصادی و سیاسی دنبال می کردند و تمرکز اصلی و ویژه را بر بعد نظامی و تسلیحاتی داشتند، حال کرونا نشان داد که در جهان جدید ماسک و کلاهخود، الکل و تفنگ، دارو و تانک، ارزشی برابر دارند و شاید بتوان گفت گاهی اوقات و در شرایطی خاص، داشتن ماسک بسی امنیتی تر از هر سلاحی است.
نظام اقتصادی
نظام اقتصادی حوزه ای است که منتظر جهان پساکرونایی نشده است بلکه خود به استقبال آن رفته و پیشاپیش در همه ابعاد و جهات از آن متاثر شده است. با اولین اخبار احتمال شیوع چنین ویروس نکبت باری، اقتصاد به عنوان نبض راستین جوامع، بسرعت واکنش نشان داد و منفی خوردن ها در سبد سهام بورس و تولید ناخالص داخلی همه کشورها و حوزه ها آغاز شد تا جایی که امروز برخی از تحلیلگران از احتمال وقوع بزرگ ترین رکود اقتصادی همه ادوار تاریخ بشر سخن می گویند. ادعایی که اگرچه کمی گزاف می نماید ولی چندان هم دور از واقعیت و حقیقت نیست. نفس این رکود، پیامدهای وحشتناکی از جمله احتمال وقوع جنگ (در عرصه های فراملی) و خیزش حاشیه نشینان و فرودستان (در حوزه های فروملی) را خواهد داشت که در ادامه بدان خواهیم پرداخت، اما در خود قلمروی اقتصاد شاید به یک تغییر پارادایم جدی نیز منجر بشود. از چرخش در بخش های کالایی و خدماتی به شیوه ها و الگوهای جدید (از جمله رونق بیشتر فروش های آنلاین و خدمات دورکاری و آموزش های غیرحضوری) گرفته تا نظام بانکی و شیوه های بودجه بندی و چگونگی تامین پشتوانه های مالی و ذخایر ارزی، همگی اینها، مواردی هستند که با توجه به پهنا و ژرفنای تحولاتی که در این دوره کرونایی رخ خواهند داد (و هنوز تمامی ابعاد آن بر ما معلوم نیست)، دچار تحولاتی جدی خواهند شد.
اما رکود و بحران اقتصادی، همواره یک دوقلوی همزاد ولی کمتر دیده شده نیز با خود داشته است، که چیزی نیست جز پدیده انسان سوز و خانمان برانداز جنگ. جنگ یکی از بهترین موتورهای محرکی است که در کوتاه مدت اقتصادها را از رکود خارج می کند و دولت ها را از بحران نجات می دهد. تاریخ معاصر هنوز از یاد نبرده است که یکی از تکه های اصلی جورچین (پازل) ی که در نهایت در هیبت و هیات جنگ دوم جهانی تکمیل شد را باید در سه شنبه سیاه وال استریت، در رکود بزرگ و بحران فراگیر ۱۹۲۹ جست و جو کرد. اکنون نیز بعید نیست جدال بر سر هژمونی در نظام بین الملل و تنش هایی که در طبقه حاکمه برخی از کشورها وجود دارد و تحولات داخلی آنها (مانند بحث انتخابات ریاست جمهوری امریکا و تلاش های تیم ترامپ برای انتخاب مجدد او) گزینه جنگ را کوتاه ترین و سریع ترین مسیر برای رسیدن به اهدافی مانند رونق اقتصادی و تهییج انتخاباتی بداند و از همین رو، برای جبران خسارات ناشی از رکود اقتصادی برآمده از وضعیت کرونایی، جنگی خانمانسوز را وجه المصالحه رونق وال استریت و چاشنی هیجان انتخابات پیش روی امریکا قرار بدهد. شاید تحرکات اخیر امریکا در منطقه هدفی جز این ندارد که «انسان» ها در خاورمیانه کشته شوند تا هزاران کیلومتر آن سوتر، منافع سهامداران امریکایی تامین و نتیجه یک انتخابات به اصطلاح «آزاد!» تضمین شود.
رکود و بحران اقتصادی، در جغرافیای فروملی، عموماً و غالباً، فرودستان (subalterns) و حاشیه نشینانی (marginalized people) که محرومیت های اجتماعی (Social exclusions) متعدد و مختلف را تجربه می کنند، تحریک کرده و آنها را برای شورش های کور گسیل می کند. در جوامعی که شکاف های طبقاتی و معیشتی عمیقی وجود دارد و نظام توزیع ثروت معقول و متعادلی برای تامین حداقل هایی از نیازمندی های پایه (هرم مازلو) وجود ندارد، یا وجود دارد، اما درک روانی و عاطفی طبقات فرودست از بی عدالتی های موجود بسی عمیق تر و متفاوت تر از واقعیت های ملموس است (یعنی شکاف طبقاتی به گسل عاطفی در جامعه تبدیل شده است و شاهد تراکمی از نفرت در دهک های پایین اجتماع نسبت به برخورداران و طبقات مرفه جامعه هستیم)، احتمال این گسیل گری و طغیان حاشیه نشینان نیز بیشتر خواهد بود.
هنر و زیبایی شناسی
از منظر هنر و زیبایی شناسی، وضعیت کرونایی، در جهان پس از خود، بی تردید موجد موجی از آثار هنری خواهد بود که مجموعاً می توانند «ژانر کرونانگاری» را شکل بدهند: رمان هایی آخرالزمانی با درونمایه هایی شبیه به طاعون آلبر کامو و کوری ژوزه ساراماگو، اما این دفعه برآمده از یک تجربه واقعی (که این بار جمیع افراد بشر درک مشترکی از آن دارند) و نه تخیلی رخ داده در یک دنیای خیالی و پادآرمانشهر(Dystopia)ی در ذهن نویسنده؛ فیلم هایی که نکبت و ادبار این روزهای قرنطینه را ترسیم و تصویر خواهند کرد؛ نمایشگاه های عکاسی از فریم های اشک ها و لبخندهای سوگ ها و شادی ها، کم و کاستی ها، محبت ها و ایثارها، از احتکار نامردان منفعت طلب تا ایثار فرشتگان زمینی که جای خط ماسک بر چهره شان نشانی از شرف و افتخاری بی تکرار شد؛ نقاشی ها و شعرها و موسیقی ها، برای خلق روایت هایی زیبایی شناسیک از آنچه در این ایام بر جهان و جهانیان گذشت. حتی نظم گفتاری و منظومه دلالت های زبان و فرهنگ هم بعد از این دوره کرونایی دگرگون خواهد شد. زبان و فرهنگ در افق تجربه شکل می گیرد و زبان و فرهنگ انسان هایی که از ترس موجوداتی نامرئی روزهای متمادی را در خانه های شان - که حکم قفس را پیدا کرده بود - سپری کردند، بی هیچ تردیدی متفاوت از ماقبل آن خواهد شد.
طبیعت و محیط زیست
اما طبیعت و محیط زیست، ظاهراً برنده مطلق این ایام کرونایی بوده است و هر چقدر این روزگار برای اشرف مخلوقات نکبت بار بوده است، برای اهالی حیات وحش رحمت و نعمت به همراه آورده است. با تعطیلی کارخانجات و صنایع و دیگر مشاغل زیان آور، حجم گازهای گلخانه ای بشدت کاهش یافته و وضعیت آب و هوایی تا حد معجزه آسایی بهبود یافته است. پیش بینی می شود تداوم این وضعیت برای یکسال می تواند طبیعت را احیا کند تا جایی که بسیاری از گونه های جانوری و گیاهی در معرض انقراض می توانند نسل خودشان را تکثیر و از این خطر رهایی پیدا کنند. این شرایط اقلیمی بار دیگر به بشریت نشان داد که چه تراژدی مضحکی را برای خودش و به دست خودش رقم زده است. شرایطی که در آن به اسم توسعه، طبیعت نابود شده است و در نهایت به نابودی خود بشر نیز منتهی خواهد شد. این نابودی، به قیمت خواست تکنولوژی، همان چیزی بود که حدود نیم قرن قبل مارتین هایدگر درباره آن هشدار داده بود، از خطرات تکنولوژی گفته بود، از جهانی که همچون ابژه ای در معرض حملات تفکر حسابگرانه قرار گرفته است، از ماهیت «گشتل (Gestell)» تکنولوژی که به طبیعت تعرض کرده است، آن نگاه تکنولوژیک که به طبیعت به چشم «پمپ بنزین» می نگرد و دائماً از آن تغذیه می کند و روزی ما را در محاصره قوای مقاومت ناپذیرش هر لحظه تنگ تر و تنگ تر خواهد فشرد تا عاقبت فراتر از خواست و اراده آدمی، «بیش از ظرفیت تصمیم گیری او رشد» کند؛ تا عاقبت تکنولوژی همانند تراژدی ترمیناتور بر انسان، کمدی وار غالب می شود. و حالا کرونا به ما نشان داد که نگاه پمپ بنزینی به طبیعت، که فقط باید از آن بی محابا تغذیه کنیم چه عاقبتی می تواند برایمان رقم بزند. بی تردید این اتفاقات در جهان پساکرونایی از چشم فعالان محیط زیست دور نخواهد ماند و خرج مایه رشد این جنبش ها و تحولاتی مانند ترویج و آموزش کسب و کارهای سبز، احزاب سبز، فلسفه سبز و مانند اینها خواهد شد.
جمع بندی
اما خلاصه کلام، به یاد بیاوریم که «مانیفست حزب کمونیست» نوشته مارکس و انگلس، با این سطور آغاز شده بود: «شبحی در اروپا در گشت و گذار است؛ شبح کمونیسم. همه نیروهای اروپای کهن برای تعقیب مقدس این شبح متحد شده اند: پاپ و تزار، مترنیخ و گیزو، رادیکال های فرانسه و پلیس آلمان.» حالا به تقلید و به تبع از آن می توان نوشت شبحی در جهان در گشت و گذار است؛ شبح تحولات کرونایی! تردیدی نیست که چنین تحولاتی در راهند، اما ما را نه می رسد و نه باید که گستره و همه جزئیات آن را بدانیم، ولی باید برای این گذار، این گذار پارادایمی آماده باشیم، برای جهانی که عنقریب فرا می رسد و ما را در بر خواهد گرفت؛ قیامتی زودهنگام و شاید نابهنگام به نام: جهان پساکرونایی!