تغییر مفاهیم مشارکت و استراتژیک در پی شیوع کووید – ۱۹
چقدر برای دنیای پساکرونایی آماده ایم؟
شیوع ویروس کرونا در جهان که به گفته سازمان بهداشت جهانی یک پدیده پاندمیک عالمگیر است، بحرانی جهانی به وجود آورده که به اذعان بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران، از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون سابقه نداشته است. بحرانی فراگیر که جدای از زیر سوال بردن توانایی کشورهای جهان به ویژه کشورهای پرمدعای غربی در زمینه های مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، بسیاری از ادعاها را نیز زیر سوال برده است؛ از جمله فرهنگ خودبرتر بینی غربی، زیرساخت های کشورهایی که ادعای برخورداری از پیشروترین امکانات را دارند و توانایی اقتصادی کشورهای مختلفی که ادعا می کردند در برابر طوفانی از حوادث با صلابت می توانند ایستادگی کنند.در این میان، کرونا مناسبات جامعه بین المللی را نیز زیر سوال برده است. کرونا ویژگی های جهانی شدن را جملگی در هم کوبیده است.
با رفتارهایی که از سوی کشورهای قدرتمند جهان در تعامل با کشورهای دیگر در بحبوحه کرونا شاهدیم دیگر مفهوم اتحاد استراتژیک به ویژه میان ابرقدرتی چون ایالات متحده با بلوک اروپایی که خود را در یک جبهه تعریف کرده اند، معنا ندارد. ما به روشنی می بینیم که کشوری چون امریکا به عنوان ستون اصلی اتحاد غرب، چگونه کمک های بشردوستانه کشورهای دیگر را از آنها می رباید، مسیر کشتی های حامل امکانات پزشکی و بهداشتی را به سمت خود منحرف می کند و در تعامل با کشورهای دوست و متحد خود چون "یک گاو خشمگین رها شده در بازار" رفتار می کند. همچنین می بینیم که ایالات متحده چگونه از کرونا به مصابه فرصتی برای تسویه حساب با کشورهای رقیب و متخاصم خود استفاده می کند و در رفتارهایی کاملاً غیراخلاقی از رسیدن کمک های انسان دوستانه به آنها مانع می شود.
برای جهانیان ثابت شده است که از آن رفیق همراه قدیمی که در پروژه ها و طرح های مختلف جهانی از دموکراتیزاسیون کشورهای دیگر گرفته تا به یغما بردن منابع کشورهای جهان سوم و همراهی همیشگی با آنها در بحران های متعدد زیست محیطی و اقتصادی دیگر خبری نیست. این رفیق در سایه دولت ترامپ به یک بنگاه تجاری مخرب تبدیل شده است که دلال بازی را مقدم بر تعاملات بین المللی می بیند و جهان را نه با عینک جهانی شدن بلکه با عینک املاک و مستغلات قابل خرید و فروش، ارزیابی می کند.
برای اروپا دیگر امریکایی که کمک های انسان دوستانه را روی دریا از آنها می رباید قابل اعتماد نیست. برای اروپا دیگر امریکایی که در همان وهله نخست بدون هیچ گونه مشورتی با آنها مسیرهای هوایی و دریایی را بی درنگ به رویشان می بنند، قابل اتکا نیست. اروپا فهمید که دیگر نمی تواند به امریکایی که بزرگترین شریک اقتصادی اش محسوب می شود اما به دلیل شیوع کرونا بی محابا چندصد میلیارد دلار به آن ضربه اقتصادی می زند، اعتماد کند.
اما این فقط امریکا نبود که کرونا جنبه مخفی اخلاقی آن را فاش کرد. کرونا اختلافات و ناتوانی خود اروپایی ها را نیز بر ملا کرد. به جرات می توان گفت بعد از شیوع کرونا تنها اتحادیه ای که زمزمه فروپاشی آن بیش از همه بلند است، اتحادیه اروپاست. هیچکدام از اتحادیه جهانی از خاور دور گرفته تا امریکای جنوبی همانند اتحادیه اروپا ناقوس مرگ آن به صدا در نیامده است. کرونا ضعف استراتژیک و شراکت منطقه ای اروپا را بیش از پیش نمایان کرده است. حالا شهروندان اروپایی به ویژه ایتالیایی و اسپانیایی و فرانسوی بیش از هر زمانی از خود می پرسند چرا باید به اتحادیه ای دل خوش کنند که در سخت ترین بحران ها آنها را تنها می گذارد. عذرخواهی رهبران اروپایی از مردم ایتالیا بابت ناتوانی در کمک به آنها، ضعف بیش از پیش اتحادیه و ناتوانی آن در رسیدگی به امور مردم قاره سبز در بزنگاه های تاریخی را نشان می دهد.
به این ترتیب در روزگاری که مناسبات جهانی می رود تا شدیدترین تلاطمات را به روی خود ببیند و تعریف مشارکت و همکاری دگرگونی بی سابقه ای را تجربه کند، جایگاه ما کجاست؟ آیا به فکر دنیای پساکرونا هستیم؟ آیا درک کرده ایم دنیای فردا به هیچ وجه دیگر شباهتی به دنیای سه ماه پیش ما ندارد؟ برای دنیای جدید چقدر آماده ایم و برای ورود به مناسبات جدید آنکه می رود موازنه های قدرت در تمامی مناطق را جابه جا کند، چقدر آماده ایم؟