احزاب و پیوندهای اجتماعی
دکتر محمدرضا مرادی طادی عضو شورای مرکزی حزب ندای ایرانیان
احزاب سیاسی به عنوان یکی از مهمترین نهادهای مدنیِ مدرنیته عموماً بر مبنای شکافهای اجتماعی تشکیل میشوند و میتوانند آن شکافها را نمایندگی کنند. برای مثال، احزاب چپ در بیشتر جوامع بر شکاف کار و سرمایه استوار شدند و کوشیدند نمایندگان نیروی کار و مناقشاتِ ناشی از آن باشند و منافع و مطالبات آنها را در نظامِ قدرتِ قانونی حاکم بر جامعه دنبال کنند. امّا در ایران احزاب غالباً نه بر اساس شکافهای ساختاری بلکه بر مبنای شکافهای عارضی و مقطعی و موقت تاسیس شدهاند. برای نمونه، شکافِ مقطعی حاصل از تراکم مطالبات سیاسی در میانۀ دهۀ هفتاد خورشیدی منجر به رخداد دوم خرداد شد، و به تبع آن، جبهۀ مشارکت تاسیس گشت. امّا موسسین آن تشکل سیاسی با علم و اطلاع کافی از این که چنین نهادی حزب به معنای اخص کلمه نیست، آن را «جبهه» نام گذاشتند. سوای از این که این نامگذاری از عقبهای رزمی-نظامی بهره میبرد و نشان دهندۀ ناخودآگاهی سیاسی است که کنش مدنی را در قالبهایی جنگی و تخاصمی میفهمد، اقراری است صریح مبنی بر این که هر چه هست ولی «حزب» نیست.
غیر از مثال فوقالذکر، عموم احزاب پساانقلابی در ایران، تشکلهایی هستند که بر شکافهای ساختاری بنا نشدهاند و در بیشتر موارد «احزاب کادر» هستند. نمونۀ بارز یک حزب کادر را میتوان در کارگزاران سازندگی سراغ گرفت. احزاب کادر بدنۀ اجتماعی ندارند و جمع قلیلی از نخبگان نظری یا عملی هستند که برای کسب قدرت، یا تاثیرگذاری بر آن، به واسطۀ ابزارهای مسالمت آمیز قانونی تلاش میکنند. آسیب شناسی دیگر احزاب هم نشان می دهد که اگرچه آنها کوشیدهاند با شیوههای مختلف دست به جذب گستردۀ شهروندان بزنند و از آنها عضوگیری کنند، ولی در نهایت ارتباط سیستماتیکی با بدنۀ اجتماعی پیدا نکردهاند. علت این ضعف را غیر از استقلالِ احزاب – استقلال در اینجا با بار معنایی منفی – از شکافهای اجتماعی، میتوان در غیبتِ «پیوندهای افقی» و اصرار بیجا بر صرفاً ایجاد «پیوندهای عمودی» دانست.
احزاب در ایران بعد از انقلاب صرفاً بر پیوندهای عمودی اصرار داشتهاند. استراتژی احزاب تلاش برای تصرف نهادهایی بوده که در بالادست هرم ساختار قدرت قرار داشته است. به همین دلیل همۀ تمرکز آنها بر کسب قدرت به واسطۀ مشارکت در ابزارهایی چون صندوق رأی بوده است. از همین رو، بدنۀ اجتماعی را در نسبت با پیوندهای عمودی تعریف کردهاند. بدنۀ اجتماعی در ایام انتخاباتی بسیج میشود و در بعد از انتخابات رها میگردد. حزب خود را در درون بُرداری تعریف میکند که یک سر طیف – که نقطۀ اوج است – کسب قدرت و مناصب است و یک سر دیگر طیف، بیرون ماندن از قدرت. امّا در این میان علیالاغلب از پیوندهای افقی غفلت شده است.
بنابراین تمرکز احزاب بر پیوندهای عمودی، و نگاه به آن همچون استراتژی و نه تاکتیک، موجب شده تا از پیوندهای افقی غافل بشوند. پیوندهای افقی عموماً یا ساختاریاند یا کنشگرایانه. پیوندهایِ افقیِ ساختاری بالذاته با خودِ حزب همزمان متولد میشود. لحظۀ تاسیس همان لحظۀ پیوند است. نافِ این دو با یکدیگر گره خورده و وحدتِ ارگانیک دارند. یک حزب چپ که از دل جنبش کارگری بر میخیزد پیوند افقی با بدنۀ اجتماعی خودش دارد. فی الواقع حزب درون جامعۀ مدنی و بیرون از حوزۀ دولت، در کنار اعضای خودش است. با آنها مرتبط است. مطالبات آنها را جمعآوری، تجمیع و منتقل میکند. حزب لویاتانی مدنی است. حزب همان بدنۀ اجتماعی و بدنۀ اجتماعی همان حزب است. لذا منطقالطیرِ امرِ سیاسی در ساحتِ سیمرغِ تحزب چیزی نیست جز وحدت برآمده از کثرت اعضا. احزاب به واسطۀ پیوندهای افقی تولیدِ قدرتِ اجتماعی میکنند. احزابی که پیوندهای افقی ندارند، و صرفاً بر پیوندهای عمودی تکیه میکنند، همچون درختهایی بیریشه در جغرافیای منازعهاند که به تعبیر مارکس با ابرهای طوفانزایِ سیاست به راحتی از جا کنده میشوند.
در یادداشتهای بعدی این بحث را پی میگیریم.
