احمد احمدی / کارشناس تاریخ فعال سیاسی – اجتماعی

مدرنیزاسیون

۱۷ آذر ۱۳۹۷ | ۱۳:۰۶ کد : ۱۸۴ مقالات و یادداشت ها
مدرنیزاسیون

ندای ایرانیان: از اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ اقتصاد ایران بر پایه و مبنای کشاورزی (بصورت خرده مالک) و دامداری و دامپروری بصورت ارباب رعیتی و ایلی اداره می شد. ولی از این تاریخ یعنی اوایل قرن ۱۹ تحول بزرگی در اقتصاد ایران بوجود آمد، و پدید آمدن شبکه اقتصادی تازه ای، که از رابطه تجاری با دو کشور روس و انگلیس برقرار شده بود. اکثر منابع تاریخی اتفاق نظر دارند که در این دوره تا اوایل قرن ۲۰ (۱۹۱۴). حدود ۵۶ درصد واردات ایران از روسیه و ۲۸ درصد آن از انگلستان است. یعنی ۸۴ درصد واردات ما از این دو کشور، که بطور عمده کالا ها و محصولات و تولیدات صنعتی جدید و انحصاری این دو کشور بود. این بستر جدید اقتصادی خود به خود باعث تحولاتی در عرصه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعه ایران گردید. عموماً در اکثر جوامع، این مراودات باعث دگرگونی و اثرگذاری می شود، که به طبع، جامعه ایران آن روزگار از این قاعده مستثنی نبود.

شاید از مهمترین تحولات بنیادی ایران در طی قرن ۱۹ این بود که از جمعیت کوچرو و ایلی ایران کاسته و به جمعیت روستایی افزوده شد، و جمعیت دهقانی را از ۴۰ درصد به ۵۰ درصد افزایش داد. و همینطور از جمعیت روستایی نیز کاسته و به جمعیت شهری اضافه شد.

بطوری که این آمار از ۱۰ درصد به ۱۷ درصد تا ۲۵ درصد افزایش یافت. و این یک تحول بنیادی بود که در جامعه ایران اتفاق افتاده و سهم زندگی شهری را افزایش داد، و این مهم منشاء پدیده شهرنشینی گردید.

در این دوره ما شاهد یک تجارت دو سویه میان بازرگانان خارجی و بازرگانی تازه تاسیس ایران که در قالب شهرنشینی نوین شکل گرفته، هستیم. ولی این ارتباط بیشتر تاثیرپذیر بود تا تاثیرگذار. و ما در این ارتباط تاثیرات بیشتری نسبت به آنان گرفتیم.

در این دوره ما شاهد رقابت هر دو کشور روسیه و انگلیس برای سهم خواهی هرچه بیشتر از این کشور نیمه مستعمره هستیم. شاهدیم، که چگونه برای رسیدن به مقاصد خود، با استفاده از رانت و رشوه به دولت مردان نزدیک، و سعی در محکم کردن جای پای خود، و حتی شروع به یارگیری و یارکشی میان دولتمردان می کنند. بطوری که در دوره ای، بیشتر دولتمردان ما بین دو قطب شرق و غرب تقسیم شده بودند.

با شکل گیری جامعه شهرنشین نیمه مدرن در ایران، همانطور که ذکر شد، رابطه دو سویه ای بین تجارت تازه تاسیس ایران و تجار غربی به ویژه روس و انگلیس شکل گرفت. در این برخورد دو طرفه یا دو سویه فقط اجناس یا کالا ها مبادله نمی شد. تجار اروپایی با باز کردن دفاتر تجاری خود در شهر های بزرگ و کوچک، و زندگی در این شهر ها، کم کم توانستند فرهنگ و تمدن خود را به نمایش بگذارند. از این رهگذر خیلی از افرادی که با آنها رابطه کاری یا روابط دوستانه برقرار کرده بودند، از شیوه زندگی و آداب و معاشرت آنها درس گرفته یا تقلید کردند. مثلاً در اولین برخورد ها شاید اولین تغییر در پوشاک ما بوجود آمد. تا آن زمان ما طرز لباس پوشیدن خاص خود را داشتیم مثلاً شال، قباه، کلاه نمدی. ولی در اولین برخورد توانستیم طرز لباس پوشیدن آنها را به نوعی تقلید کرده و کت و شلوار را به عنوان پوششی برای خود انتخاب کردیم، و این یعنی یک بازار مصرف کت و شلوار حداقل ۵ تا ۱۰ میلیون نفری.

همین طور که این ارتباطات ادامه پیدا کرد و بیشتر شد، تاثیرپذیری ما هم به مراتب بیشتر شد. در مورد تاثیرپذیری آنها از ما، حداقل در مقوله سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، تاریخ سکوت می کند، و چیزی نه دیده و نه شنیده ایم. و تعجب و افسوس ما از آن است که چرا ما ایرانیان با وجود این تاریخ و تمدن درخشان و آن سابقه مدنیت، در اولین برخوردها همیشه تاثیر پذیر بودیم؟ علت این تاثیر پذیری در کدام یک از مولفه های زندگی ما نهفته است؟

اینها سوالاتی است که ذهن یک ایرانی را همیشه آزار می دهد.

از همان برخوردهای اولیه که جنبه تجاری و اقتصادی داشته تاثیر پذیری از فرهنگ غربی در جامعه ایرانی شروع شده و در ادامه با سفرهای تفریحی و سیاحتی و تجاری و تحصیلی و دانشگاهی طبقه ی تازه تاسیس بورژوازی شهری، این برخوردها با جوامع غربی و اکتسابات فرهنگ غربی بیشتر شده و بعد از تغییر پوشاک و لباس، اینبار نوبت به تغییر نگرش رسید. دیدن پیشرفت های جوامع غربی، مدرسه دانشگاه بیمارستان و کلیه مظاهر تمدن غرب، بسیاری از مسافران ما را متحیر کرد. خیلی ها به دنبال علت آن و مقایسه آن با جامعه ایران رفتند، هر کسی با توجه به میزان سواد و سطح آگاهی خود نسخه ای برای جامعه ایران میپچیده یکی نسخه از سر تا نوک انگشت پا غربی شویم را پیچید، بعضی ها هم ساخت قدرت در ایران را بزرگترین مشکل و معضل دیدند.

هر کسی به هر کشوری که سفر می کرد و با دیدن مظاهر تمدن آن متحیر می شد و الگوهای پیشرفت آن جامعه را در ذهن خود برای کشورش در نظر می گرفت. ولی هرگز هیچیک از این مسافران سرگشته و متحیر به دنبال مسیر پیشرفت آن جوامع نرفتند و فقط با سطحی نگری به ظاهر توجه می کردند و دقیقاً یک کپی از آن پیشرفت را برای ایران تجویز می کردند. فکر آن را نمی کردند، که این جوامع از قرن ۱۷ به بعد، طی یک مسیر کاملاً طراحی شده و علمی مطابق با فرهنگ و تمدن خود به این نقطه رسیدند. و اصولاً جوامع غربی با ما دارای دو تاریخ و فرهنگ و تمدن کاملاً متضاد هستند آنها حرکت رو به جلو خود را از دو و سه قرن پیش شروع کرده بودند، تا به زمان حال رسیدند. آن وقت ما می خواستیم از تجربه حال آنها برای خودمان آینده بسازیم. بدون اینکه به گذشته خود دست بزنیم. معمولاً در مباحث جامعه شناختی این بحث مطرح می شود که حرکت جوامع برای طی طریق و پیشبرد خود باید بر مبنای تاریخ، فرهنگ و تمدن خود شکل می گیرد. اگر جامعه ایران از ایلیاتی و ایل به روستانشینی و از روستا نشینی به شهر نشینی بر مبنای نیاز درونی هر کدام از جوامع ذکر شده به تحول، و ضرورت به تحول، مسیر رو به جلو خود را طی می کرد و در طی این تحول دستاورد هایی مهم بدست می آورد که قابل ارائه شدن به دیگران هم باشد. قطعاً می توانست علاوه بر تاثیرپذیر بودن، تاثیرگذار هم باشد.

فرهنگ اروپایی اگر تاثیرگذار هست بخاطر اینکه مدارج ترقی و تکامل را در جوامع خود بدرستی طی کرده اند.

ما ایرانی ها در اولین برخورد خود همانطور که گفته شد از تجارت آغاز شده بود، بلافاصله مجذوب تمدن آنها شدیم و سعی وافری به خرج دادیم، تا از سر تا نوک انگشت خود را غربی کنیم، بدون اینکه توجه کنیم که این فرهنگ وارداتی با تاریخ و فرهنگ و تمدن ما همخوانی و هم نوعی دارد یا نه.

به نظر می رسد کنشگران و روشنفکران ما در برخورد با فرهنگ و تمدن و ساخت قدرت در غرب، دچار نوعی سردرگمی و تعارض شده باشند. مطالعه تاریخ غرب به ما می آموزد که غربیان، مدارج ترقی را آهسته و پیوسته و بصورت همگون طی کرده اند. یعنی در طول حیات خود از زندگی بدوی و غارنشینی به روستا نشینی و شهر نشینی و صنعتی و فراصنعتی با نوعی تکامل، آگاهی و نیاز و ضرورت همراه بوده است. یعنی انگلستان صنعتی قرن ۱۸، یک شبه صنعتی نشد یا دانشگاه سوربن فرانسه یک شبه دانشگاه نشد، بلکه از ابتدا در چندین قرن قبل، کلیسایی ساخته شد که علاوه بر آموزه های دینی و بر حسب ضرورت زمان، به دانش های تجربی و علمی هم می پرداختند.

اینان در ابتدا به مدرنیته رسیدند و تمامی فرهنگ کرداری و رفتاری خود را به روز کردند، و بعد از آن بود که خواستند و به مدرنیزاسیون دست زدند.

ولی در ایران بدون اینکه به جامعه سنتی دست زده شود و یا علائم مدرنیته در فرهنگ جامعه (کرداری و رفتاری) ظهور کند. (فقط ظاهر افراد و نوع پوشش غربی شده بود) با همان جامعه سنتی قرون ۱۷ و ۱۸ وارد قرن ۱۹ شده و از آن عبور کرده و وارد قرن بیستم شدیم. و در طی این مدت فقط توانستیم بصورت نیم بند مدرنیزاسیون را در ساخت قدرت پیاده کنیم. اختیارات شاه را قانونمند کردیم. مجلس شورا تاسیس کردیم و به نخست وزیر اختیارات قانونی مشروطه را واگذار کردیم. با اینکه مدرنیزاسیون را پیاده کردیم، ولی هیچ گاه به وفاق ملی نرسیدیم. در مجلس بین نمایندگان یا روشنفکران یا نخبگان بیشتر شاهد درگیری و کشمکش نخبگان بودیم.

در این دوران شاهد هستیم نخبگان و روشنفکرانی که واسطه تغییر در جامعه و خواستار نظم و ساخت قدرت بودند، از یک سو آرزوی آزادی و تجدد را در سر می پروراندند و از سوی دیگر خواستار ثبات و نظم و امنیت هم بودند. ولی مشکل از اینجا شروع می شود که خواسته های آنها به دلیل اینکه از درون جامعه خودمان نمی تراوید و بصورت عاربتی از غرب می آمد و حتی گروه های رسمی جامعه مثل: مجلس، احزاب، مطبوعات و... هم نمی توانستند این مشکل را راهبری کنند؛ چون اصولاً این موضوعات برایمان تازگی داشت و هنوز تجربه نکرده بودیم، نتوانستیم به مدرنیته برسیم و فقط به مدرنیزاسیون تن دادیم. (در اوج کشمکش های داخلی) و جامعه همچنان با مدرنیته بیگانه ماند. برای اینکه این موضوع بیشتر روشن شود، به چند مورد اشاره می کنم:

۱- مدرنیته هرگز نتوانست به اجتماعی شدن انسان و حس تعلق به گروه و دسته و احزاب را در ایران تقویت کند.

۲- مدرنیته هرگز در تربیت شهروند انتخابگر و مسئول کمک نکرد و شهروندی به معنای خاص آن توسعه پیدا نکرد.

۳- مدرنیته می توانست به انسان گرایی جدید و عزت نفس آحاد مردم کمک کند که متاسفانه موفق نبود.

۴- می توانست به پروسه عام گرایی جدید در مقابل خاص گرایی پس از مدرنیته کمک کند. خاص گرایی منشاء بسیاری از مشکلات ما بوده و هست. مثل پارتی بازی و رابطه بازی و رانت. و متاسفانه هنوز هم در جامعه ایران به وفور دیده می شود.

۵- مدرنیته می توانست ارزش هر کسی را بر مبنای کار، خلاقیت و نیروی مولد و بهره وری قرار دهد. در حالی که در جامعه ما ارزش هرکس بر مبنای سلسله مراتب و نسبت های خونی و ژن خوب و برتر بدست می دهد.

۶- و در اخر مدرنیته می توانست باعث رشد تعامل و مدارا به جای کشمکش و خشونت خیلی زیاد در جامعه ما شود. ولی تغییرات مدرن و معاصر تحت لوای مشروطه نه تنها نتوانست آثار یاد شده بالا را در جامعه ایران داشته باشد، بلکه پروژه نوسازی جامعه ایران به مدرنیزاسیون دولتی آن هم از نوع استبدادی و دیکتاتوری آمرانه دست پیدا کرد که خود یکی از بزرگترین معضلات جامعه ایران بدل گردید. جامعه ای که فقط ظاهری مدرن داشت و بقول استاد مقصود فراستخواه صورتی مدرن و سیرتی پسامدرن داشت.

مدرنیزاسیون دولت در ایران که باعث دیوان سالاری جدید گردید ضعف هایی هم داشت و هنوز هم ادامه دارد. (ناکار آمدی دولت خودکامگی، فساد، رانت و...) که این عوامل باعث انحراف مشروطه و نهایتاً جبهه گیری دوستان و متحدان دیروز و نیرو های انقلابی را رو در روی همدیگر قرار داد. نیرو هایی که بیشتر طلب آزادی می کردند، نه طلب زندگی ازاد منشانه، آنها شاه را برای اینکه می دانستند مانعی بر سر راه آزادی آنهاست، از سر راه برداشتند. ولی برای زندگی پس از شاه، هیچ برنامه ای نداشتند. مردم و حتی نخبگان فکر می کردند که با رفتن شاه تمامی مشکلات آنها و کشور حل می شود ولی زمانی که شاه را از سر راه برداشتند و مجلس ملی تاسیس کردند چون اولین تجربه مدرن آنها و وارداتی بود. در مجلس کشمکش و به جان هم افتادن ها شروع شد.

منافع ملی تعریف نشده بود هنوز مفهوم ملت را با تن و جان خود حس نکرده بودند. جا به جایی دولت ها شروع شد، مشکلات ملت روی هم انباشته شد. و بالاخره بزرگترین مشکل مردم نان و امنیت شد. کشور در حال چند پاره شدن، و امنیت ملی با تهدید جدی مواجه شد و از طرفی مردم گرسنه. در این اثناء انگلیس که منافع سرشاری در ایران داشت، و کشور نا امن و چند پاره منافع او را هم به خطر می انداخت، با کمک نخبگان داخلی وابسته به خود، از دل همین دیوانسالاری نیمه مدرن تازه تاسیس رضا خان را تاج سرمان کرد. دیکتاتوری چکمه پوش که فقط او می توانست امنیت را به کشور باز گرداند. وی پس از سرکوب یاغیان و بازگرداندن امنیت به کشور، به عنوان ناجی ملت و کشور شناخته شد و با ژستی قهرمانانه قرارداد نفتی دارسی را در سال ۱۳۱۱ پاره کرد و آن را استعماری خواند. ولی با سفت شدن جای پایش مجدداً یکسال بعد در سال ۱۳۱۲ قرارداد نفتی جدیدی به مراتب بدتر از قبلی با انگلیس منعقد کرد. و از همین تاریخ بود که خلق و خوی مان بوی نفت گرفت. پول نفت ظاهر زندگیمان را تغییر داد ولی نتوانست حیات و آداب و رسوم و بعضاً خلقیات ما را تغییر دهد. جامعه با اینکه به شدت در حال تغییر بود ولی سنت ها را نتوانست تغییر دهد. و سنت ها همچنان بدون تغییر در جامعه باقی ماندند تا به نسل های آینده سپرده شوند.

در این راستا برای اولین بار در تاریخ کشورمان شاهد شکل گیری طبقه متوسط جدیدی هستیم. (کارمندان، تحصیل کردگان، مدیران، تکنسین ها، پزشکان، مهندسان و...)

نقش طبقه متوسط در ممالک دیگر با بقیه طبقات در آن جوامع کاملاً مشخص و کاملاً پررنگ است.

طبقه متوسط است که در مشارکت اجتماعی، تفکر انتقادی، آزادی خواهی، عدالت خواهی، همیشه پیشتاز است.

ولی این طبقه تازه تاسیس در ایران چون به شدت وابسته به دیوانسالاری مدرن دولتی بود، در اوایل نتوانست هیچ نقشی در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران داشته باشد. و بیشتر از لذت های مادی و معنوی روزمره آن استفاده می کرد. چون بشدت وابسته به حکومت بود ولی همین طبقه در دوره پهلوی دوم توانست در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران مخصوصاً در جریان اعتصابات صنعتی دهه ۲۰ نقش مؤثری داشته باشد.

در شهریور ۱۳۲۰ در حالی که دیگر چیزی از مشروطه ایرانی باقی نمانده بود و در کمای رو به مرگ به سر می برد پهلوی دوم با آثار و پیامد های جنگ جهانی (قحطی شدید و فراگیر در کل کشور، انواع بیماری، فقر عمومی شدید و...) جانشین سلطنت مشروطه شد. و برای اجرای قانون اساسی آن سوگند وفاداری یاد کرد. وی در ابتدا، به این قسم پایبند بود و احزاب، گروه ها، دستجات سیاسی و روزنامه ها که در ۱۶ سال حکومت رضا شاه با اقتدار سرکوب شده بودند، در این دوره به آزادی نسبی رسیدند. و از این فضای باز سیاسی استفاده کردند. ولی مشکل قدیمی جامعه و پیوند های سنتی آن همچنان باقی مانده بود. دولت هایی هم که در این دوره تا کودتای ۳۲ به قدرت رسیدند، هیچکدام نتوانستند بین سیاست، اقتصاد و فرهنگ و اجتماع رابطه منطقی ایجاد کنند. این قضیه بیشتر از اینکه دلیل بیرونی داشته باشد، دلیل درونی داشت و اینکه نخبگان، سیاسی و اجتماعی هیچگاه نتوانستند مدرنیته را در متن جامعه جای بیندازند و حداقل سعی کنند از مدرنیته غرب یک مدل ایرانی بسازند که با فرهنگ و تمدن ایرانی و سنت های آن سازگاری داشته باشد. و اگر هم کسانی سعی به این کار داشتند، ساختار سنتی داخلی جامعه به قدری سخت بود که همیشه با مقاومت سنت مواجه می شد.

در زمینه سیاسی و وابستگی و یا عدم وابستگی هم، هر حزب و گروه و احیاناً نخست وزیری که از حمایت این احزاب برخوردار بود، تز خود را دنبال می کردند. هیچ گاه در هیچ دوره ای نخبگان سیاسی کشور بر روی منافع ملی و کدام تز برای این منافع ملی بهتر و مهمتر هست به تعامل نرسیدند. در عوض هر چه دلتان بخواهد کشمکش نخبگان را داشتیم. یکی تز موازنه مثبت، یکی موازنه منفی و یکی هم بیطرفی، ولی هیچگاه به یک نقطه مشترک نرسیدیم. و هر دوره وارد مرحله جدیدی از هرج و مرج می شدیم. از نیمه دوم دهه ۲۰ توسط تیم احمد قوام تز و رویکرد اتصال ایران به اقتصاد آمریکا در برابر رویکرد سنتی و قدیمی مرتبط با انگلیس تقویت شد. و این قضیه با عکس العمل شدید طرفداران سنتی انگلیس رو به رو شد.

با ورود شرکت های نفتی آمریکایی رقابت برای استخراج و فروش نفت در ایران شدت گرفت و به طبع آن درآمد های ارزی ایران هم بیشتر شد بطوری که درآمد سالانه نفت در سال ۱۳۵۵ به رقمی حدود ۲۰ میلیارد دلار رسید. رشد سرمایه داری متکی بر نفت روز به روز بیشتر و حکومت سالاری و اقتدار دولتی نیز بیشتر شد. بطوری که در اوایل دهه ۳۰ و بعد از کودتای ۳۲ مشروطه ایرانی که قبلاً به کما رفته و بعداً کمی جان گرفته بود، اینبار کاملاً از بین رفت. در دهه ۴۰ دولت اقتدارگرا سعی داشت که درآمد های وابسته به نفت را بکاهد و جهشی در کشاورزی خود بوجود آورد. لذا بدین منظور طرح اصلاحات ارضی را به اجرا گذاشت. طرحی که به گفته اکثر کارشناسان مطالعه دقیقی روی آن انجام نشده بود و بیشتر به یک نمایش شبیه بود تا تحول کشاورزی ایران.

استاد جامعه شناس آقای قاضی مرادی معتقد است که: ما در ایران چیزی به نام مالکیت خصوصی درست و حسابی بر زمین نداشتیم، آنچه بود، نسق بری بود.

ایراد اساسی که به اصلاحات ارضی گرفته می شود این است که آن بخش از کشاورزان که قرارداد سهم بری سنتی یا همان نسق بری نداشته اند، نتوانستند مشمول اصلاحات ارضی شوند.

و این یعنی چیزی در حدود ۴۰ درصد روستایان فاقد زمین یا نسق که به عنوان کارگر روستایی برای دیگران کار می کردند. بسیاری از مالکان با استفاده از ضعف ساختار های حقوقی و بوروکراس فاسد و ناکارآمد دولتی، توانستند بسیاری از حقوق دهقانان را صاحب شوند. و نتیجه اصلاحات ارضی سیل عظیم دهقانان بدون زمین و مهاجرت آنها به حاشیه شهر های بزرگ و کوچک و با حاشیه نشینی در وضعیت تاسف بار به زندگی خود ادامه دادند. بعدها رهبران نهضت اسلامی از همین افراد حاشیه نشین و طبقهمتوسط جدید که رضا خان بوجود آورده و محمد رضا شاه پرورش و گسترش داد، طرفداران زیادی پیدا کردند و در تظاهرات ۵۶ و ۵۷ به عنوان پیاده نظام در سرنگونی رژیم نقش بسزایی داشتند.

منبع: قانون

 

کلید واژه ها: ندای ایرانیان حزب ندای ایرانیان احمد احمدی مدرنیته