مالان تو شاهد باش!
همین حالا نامهاش را پیدا کردم، زیر طاقِ دهم، لای شکاف کوچکی که انگار از صدها سال پیش دلدادگان دور از چشمِ دنیا نامههای عاشقانهشان را همینجا ردوبدل میکردهاند. چرا زودتر اینجا را ندیدم. از پریشب تا الان انگار یک عمر بر من گذشت. چند جمله آخرش را صد بار خواندم. آخرین بار اینجا بالای همین طاقها روی پلِ مالان از هم خداحافظی کردیم، با بوسهای کوتاهتر از هر شب، همینجا که حالا آشفته و بیقرار، امیدوارانه نامهاش را برای چندمین بار میخوانم تا چیزی از قلم نیفتد.
ادامه مطلب