مقالات و یادداشت ها
محمد امین نجیب دبیر حزب ندای ایرانیان در خراسان رضوی در گفت و گو با ایسنا
محمدامین نجیب دبیر حزب ندای ایرانیان خراسان رضوی درگفتوگوبا ایسنا گفت : شنیدن صدای مردم بسیار مهم است، هنگامی که خیلی از مردم این دغدغه را داشته باشند که حاکمیت و نظام حرف آنها را بشنود، شرط عقل حکم میکند که ما صدای یک اقلیت پر سروصدا را گوش نداده و به صدای اکثریت جامعه توجه کنیم؛ امیدوارم مسئولان به این موضوع توجه بیشتری داشته باشند.
ادامه مطلبموج عظیم مهاجرت افغانها در ایران
حضور مهاجران افغان در ایران، پدیدهای است که از دهههای گذشته آغاز شده و همچنان ادامه دارد. این مسئله جنبههای مختلفی از جمله اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی را تحت تأثیر قرار داده است. از یک سو، افغانها نیروی کار مهمی در بخشهایی مانند ساختمانسازی و کشاورزی بودهاند و به اقتصاد ایران کمک کردهاند. از سوی دیگر، مهاجرت گسترده آنها، بهویژه بهصورت غیرقانونی، چالشهایی برای مدیریت منابع و خدمات عمومی ایجاد کرده است. یکی از مهمترین مشکلات، وضعیت حقوقی و اقامتی بسیاری از مهاجران افغان است. بسیاری از آنها با دشواریهایی در دریافت مدارک هویتی، دسترسی به خدمات بهداشتی، آموزشی و حتی شغلهای رسمی مواجه هستند. علاوه بر این، در برخی مناطق، حاشیهنشینی و ایجاد سکونتگاههای غیررسمی باعث بروز مشکلات اجتماعی شده است. برای حل این مسائل، لازم است سیاستهای مهاجرتی کارآمدتری تدوین شود. اعطای وضعیت حقوقی مشخص به مهاجران قانونی، کنترل ورود غیرقانونی، فراهم کردن فرصتهای تحصیلی و شغلی مناسب، و ارتقای فرهنگ پذیرش در جامعه، از جمله اقداماتی است که میتواند هم چالشها را کاهش دهد و هم از ظرفیتهای مهاجران برای توسعه کشور استفاده کند. بحران های ایجاد شده با افزایش مهاجرت افغانها حضور گسترده مهاجران افغان در ایران، علاوه بر مزایایی که دارد، چالشها و مشکلاتی را نیز به همراه داشته است. برخی از مهمترین مضرات آن شامل موارد زیر است: ۱. فشار بر زیرساختهای عمومی افزایش جمعیت مهاجران در شهرهای بزرگ باعث فشار بر سیستم آموزشی، بهداشت، حملونقل و مسکن شده است. در برخی مناطق، مدارس و بیمارستانها با کمبود ظرفیت مواجه شدهاند که کیفیت خدمات را کاهش داده است. ۲. رقابت در بازار کار و کاهش فرصتهای شغلی بسیاری از افغانها در مشاغل ساختمانی، کشاورزی و خدماتی مشغول هستند که گاهی باعث کاهش فرصتهای شغلی برای کارگران ایرانی و کاهش سطح دستمزدها میشود. برخی کارفرمایان به دلیل هزینه کمتر، کارگران افغان را به نیروی ایرانی ترجیح میدهند که این موضوع باعث اعتراض برخی کارگران داخلی شده است. ۳. مشکلات امنیتی و مهاجرت غیرقانونی ورود غیرقانونی مهاجران و عدم کنترل دقیق، در برخی موارد باعث ایجاد نگرانیهای امنیتی و اجتماعی شده است. برخی از مهاجران غیرقانونی، به دلیل نداشتن مدارک، در شرایط نامشخصی زندگی میکنند که میتواند به افزایش جرائم و فعالیتهای غیرقانونی منجر شود. ۴. رشد حاشیهنشینی و مشکلات اجتماعی بسیاری از افغانها در مناطق حاشیهای شهرهای بزرگ ساکن شدهاند که منجر به گسترش بافتهای غیررسمی، مشکلات بهداشتی و افزایش آسیبهای اجتماعی شده است. حاشیهنشینی مهاجران در برخی مناطق با افزایش بزهکاری، فقر و شرایط نامساعد زندگی همراه بوده است. ۵. چالشهای فرهنگی و اجتماعی تفاوتهای فرهنگی بین ایرانیان و افغانها، در برخی موارد باعث بروز تنشهای اجتماعی و تبعیض شده است. برخی خانوادههای ایرانی نگران ادغام فرهنگی و تأثیر مهاجران بر فرهنگ بومی هستند. ۶. هزینههای اقتصادی برای دولت ارائه خدمات آموزشی، درمانی و رفاهی به مهاجران افغان، هزینههای سنگینی را به دولت ایران تحمیل کرده است. در حالی که مالیات و مشارکت اقتصادی مهاجران محدود است، استفاده از منابع عمومی توسط آنها یک دغدغه مالی محسوب میشود. ۷.تشکیل کالتهای افغان در ایران در سالهای اخیر، با افزایش حضور مهاجران افغان در ایران، موضوع تشکیل گروهها و اجتماعات بسته در میان آنها مورد توجه قرار گرفته است. این گروهها که در برخی موارد ویژگیهای یک کالت (فرقه بسته و متعصب) را پیدا میکنند، معمولاً به دلایل مختلفی از جمله نیاز به هویت جمعی، احساس بیگانگی در جامعه میزبان، عقاید مذهبی یا ایدئولوژیک خاص، و نبود نظارت کافی شکل میگیرند. در برخی موارد، این گروهها به سمت فعالیتهای غیرقانونی یا ترویج عقاید افراطی کشیده میشوند. لزوم مهاجرپذیری متنوع و فراتر از مهاجران افغان در سالهای اخیر، سیاستهای مهاجرتی ایران عمدتاً بر پذیرش مهاجران افغان متمرکز بوده و کمتر به ورود مهاجران از سایر کشورها توجه شده است. در حالی که پذیرش مهاجران از کشورهای مختلف میتواند تأثیرات مثبتی بر اقتصاد، فرهنگ و جایگاه بینالمللی ایران داشته باشد.
ادامه مطلبمذاکره عزتمندانه و فرصت شکستن تحریم ها
مذاکره ایران با آمریکا موضوعی پیچیده و چندوجهی است که نیاز به بررسی جوانب مختلف سیاسی، اقتصادی و امنیتی دارد. در این یادداشت، به برخی از دلایل اصلی که میتواند ضرورت مذاکره بین ایران و آمریکا را توجیه کند، پرداخته میشود. تحریمهای آمریکا علیه ایران، به ویژه تحریمهای نفتی، بانکی و مالی، تأثیرات منفی عمیقی بر اقتصاد ایران داشتهاند. این تحریمها باعث کاهش درآمدهای ارزی، محدودیت دسترسی به بازارهای جهانی و کاهش سرمایهگذاری خارجی شدهاند. مذاکره با آمریکا میتواند به کاهش یا لغو این تحریمها کمک کند و زمینه را برای بهبود وضعیت اقتصادی ایران فراهم آورد. با کاهش تحریمها، ایران میتواند به منابع مالی و فناوریهای پیشرفته دسترسی پیدا کند و رشد اقتصادی را تسریع بخشد. ایران یکی از بزرگترین دارندگان ذخایر نفت و گاز جهان است، اما تحریمها باعث کاهش شدید صادرات این منابع شدهاند. مذاکره با آمریکا میتواند به بازگشت ایران به بازارهای جهانی نفت و گاز کمک کند و درآمدهای ارزی کشور را افزایش دهد. این موضوع نه تنها به بهبود وضعیت اقتصادی ایران کمک میکند، بلکه میتواند نقش ایران را به عنوان یک بازیگر مهم در بازار انرژی جهان تقویت کرده و زمینه را برای جذب سرمایهگذاری خارجی در بخشهای مختلف اقتصادی، از جمله صنعت، انرژی و فناوری فراهم کند که این سرمایهگذاریها میتوانند به ایجاد اشتغال، انتقال فناوری و رشد اقتصادی کمک نمایند. مذاکره با آمریکا میتواند به بهبود روابط ایران با دیگر کشورهای جهان کمک کند. بسیاری از کشورها به دلیل فشارهای آمریکا، از برقراری روابط کامل با ایران خودداری میکنند. با کاهش تنشها بین ایران و آمریکا، ایران میتواند روابط خود را با کشورهای اروپایی، آسیایی و دیگر نقاط جهان بهبود بخشد و از مزایای همکاریهای بینالمللی بهرهمند شده و فرصتهای دیپلماتیک جدیدی را برای ایران فراهم سازد. مهمترین مزیت مذاکره با آمریکاحل مسائل هستهای و کاهش فشار بینالمللی خواهد بود و یکی از اصلی ترین موضوعات اختلافی بین دو کشور که فشارهای بین المللی زیادی را به کشور تحمیل کرده کاهش میابد و با رسیدن به توافقی جامع و پایدار، ایران میتواند از تحریمهای مرتبط با برنامه هستهای رها شده و به عنوان کشوری صلحطلب در جامعه بینالمللی شناخته شود.
ادامه مطلبرقابت تا وفاق احزاب ایران
در دنیای سیاست، مفهومی وجود دارد که شاید کمتر به آن توجه شده باشد اما میتواند نقشی کلیدی در توسعه دموکراسی و بهبود کارکرد احزاب ایفا کند: همرقابتی. این واژه که از ترکیب «همکاری» و «رقابت» ساخته شده، به وضعیتی اشاره دارد که در آن احزاب سیاسی، در کنار رقابت برای کسب قدرت و محبوبیت، در برخی مسائل نیز با یکدیگر همکاری میکنند. این استراتژی که پیشتر در حوزه کسبوکار مورد توجه قرار گرفته بود، در عرصه سیاست هم میتواند به عنوان ابزاری موثر برای کاهش تنشها و رسیدن به وفاق ملی به کار رود. در ایران، فضای سیاسی اغلب بهگونهای شکل گرفته که رقابت میان احزاب به شکلی شدید و گاه مخرب نمود پیدا میکند. احزاب برای به دست آوردن سهم بیشتری از قدرت، چه در مجلس و شوراها و چه در ریاست جمهوری و کابینه، رقابتی سخت و گاه فرساینده را دنبال میکنند. اما واقعیت این است که بسیاری از چالشهای اساسی کشور، مانند بحرانهای اقتصادی، مشکلات زیستمحیطی و مسائل اجتماعی، نیازمند همکاری فراتر از مرزهای حزبی است. احزاب حرفهای و ریشهدار دریافتهاند که برای ماندگاری و ایفای نقش مؤثر در فضای سیاسی کشور، باید به ترکیبی از رقابت و همکاری تن دهند. این همکاریها میتواند در قالب ائتلافهای سیاسی یا مشارکت در پروژههای مشترک برای حل مسائل ملی ظهور پیدا کند. حتی در شرایط بحرانی، ممکن است احزاب ناگزیر شوند با نهادهای قانونگذار یا تنظیمکننده مقررات همکاری کنند تا از منافع ملی دفاع کنند. یکی از مهمترین کارکردهای همرقابتی، تمرکز بر منافع مشترک است. احزاب، بهجای تمرکز صرف بر نقاط اختلاف، میتوانند با تمرکز بر اهداف مشترک – مانند بهبود وضعیت اقتصادی، ارتقای سطح رفاه عمومی یا افزایش شفافیت در حکمرانی – به حل مشکلات کمک کنند. چنین رویکردی نهتنها به کاهش قطبیسازی سیاسی منجر میشود، بلکه میتواند اعتماد عمومی به نظام سیاسی را نیز افزایش دهد. همچنین، همکاریهای بینحزبی میتواند تصمیمگیریها را کارآمدتر و سریعتر کند. وقتی احزاب در برخی موضوعات کلیدی به توافق برسند، فرآیند تصویب قوانین و اجرای سیاستها به شکلی روانتر پیش خواهد رفت. این همکاری همچنین میتواند مشروعیت بیشتری به دولتها ببخشد، چرا که نشان میدهد مجموعهای از گروههای سیاسی با دیدگاههای متفاوت، برای حل مسائل ملی به یک اجماع رسیدهاند. همرقابتی در فضای سیاسی ایران، اگر به درستی مدیریت شود، میتواند از یک ابزار صرفاً نظری به رویکردی عملی برای کاهش تنشها و ایجاد وفاق ملی تبدیل شود. این استراتژی نهتنها به سود احزاب است، بلکه در نهایت به نفع مردم و توسعه کشور نیز خواهد بود.
ادامه مطلباحزاب و پیوندهای اجتماعی
احزاب سیاسی به عنوان یکی از مهمترین نهادهای مدنیِ مدرنیته عموماً بر مبنای شکافهای اجتماعی تشکیل میشوند و میتوانند آن شکافها را نمایندگی کنند. برای مثال، احزاب چپ در بیشتر جوامع بر شکاف کار و سرمایه استوار شدند و کوشیدند نمایندگان نیروی کار و مناقشاتِ ناشی از آن باشند و منافع و مطالبات آنها را در نظامِ قدرتِ قانونی حاکم بر جامعه دنبال کنند. امّا در ایران احزاب غالباً نه بر اساس شکافهای ساختاری بلکه بر مبنای شکافهای عارضی و مقطعی و موقت تاسیس شدهاند. برای نمونه، شکافِ مقطعی حاصل از تراکم مطالبات سیاسی در میانۀ دهۀ هفتاد خورشیدی منجر به رخداد دوم خرداد شد، و به تبع آن، جبهۀ مشارکت تاسیس گشت. امّا موسسین آن تشکل سیاسی با علم و اطلاع کافی از این که چنین نهادی حزب به معنای اخص کلمه نیست، آن را «جبهه» نام گذاشتند. سوای از این که این نامگذاری از عقبهای رزمی-نظامی بهره میبرد و نشان دهندۀ ناخودآگاهی سیاسی است که کنش مدنی را در قالبهایی جنگی و تخاصمی میفهمد، اقراری است صریح مبنی بر این که هر چه هست ولی «حزب» نیست. غیر از مثال فوقالذکر، عموم احزاب پساانقلابی در ایران، تشکلهایی هستند که بر شکافهای ساختاری بنا نشدهاند و در بیشتر موارد «احزاب کادر» هستند. نمونۀ بارز یک حزب کادر را میتوان در کارگزاران سازندگی سراغ گرفت. احزاب کادر بدنۀ اجتماعی ندارند و جمع قلیلی از نخبگان نظری یا عملی هستند که برای کسب قدرت، یا تاثیرگذاری بر آن، به واسطۀ ابزارهای مسالمت آمیز قانونی تلاش میکنند. آسیب شناسی دیگر احزاب هم نشان می دهد که اگرچه آنها کوشیدهاند با شیوههای مختلف دست به جذب گستردۀ شهروندان بزنند و از آنها عضوگیری کنند، ولی در نهایت ارتباط سیستماتیکی با بدنۀ اجتماعی پیدا نکردهاند. علت این ضعف را غیر از استقلالِ احزاب – استقلال در اینجا با بار معنایی منفی – از شکافهای اجتماعی، میتوان در غیبتِ «پیوندهای افقی» و اصرار بیجا بر صرفاً ایجاد «پیوندهای عمودی» دانست. احزاب در ایران بعد از انقلاب صرفاً بر پیوندهای عمودی اصرار داشتهاند. استراتژی احزاب تلاش برای تصرف نهادهایی بوده که در بالادست هرم ساختار قدرت قرار داشته است. به همین دلیل همۀ تمرکز آنها بر کسب قدرت به واسطۀ مشارکت در ابزارهایی چون صندوق رأی بوده است. از همین رو، بدنۀ اجتماعی را در نسبت با پیوندهای عمودی تعریف کردهاند. بدنۀ اجتماعی در ایام انتخاباتی بسیج میشود و در بعد از انتخابات رها میگردد. حزب خود را در درون بُرداری تعریف میکند که یک سر طیف – که نقطۀ اوج است – کسب قدرت و مناصب است و یک سر دیگر طیف، بیرون ماندن از قدرت. امّا در این میان علیالاغلب از پیوندهای افقی غفلت شده است. بنابراین تمرکز احزاب بر پیوندهای عمودی، و نگاه به آن همچون استراتژی و نه تاکتیک، موجب شده تا از پیوندهای افقی غافل بشوند. پیوندهای افقی عموماً یا ساختاریاند یا کنشگرایانه. پیوندهایِ افقیِ ساختاری بالذاته با خودِ حزب همزمان متولد میشود. لحظۀ تاسیس همان لحظۀ پیوند است. نافِ این دو با یکدیگر گره خورده و وحدتِ ارگانیک دارند. یک حزب چپ که از دل جنبش کارگری بر میخیزد پیوند افقی با بدنۀ اجتماعی خودش دارد. فی الواقع حزب درون جامعۀ مدنی و بیرون از حوزۀ دولت، در کنار اعضای خودش است. با آنها مرتبط است. مطالبات آنها را جمعآوری، تجمیع و منتقل میکند. حزب لویاتانی مدنی است. حزب همان بدنۀ اجتماعی و بدنۀ اجتماعی همان حزب است. لذا منطقالطیرِ امرِ سیاسی در ساحتِ سیمرغِ تحزب چیزی نیست جز وحدت برآمده از کثرت اعضا. احزاب به واسطۀ پیوندهای افقی تولیدِ قدرتِ اجتماعی میکنند. احزابی که پیوندهای افقی ندارند، و صرفاً بر پیوندهای عمودی تکیه میکنند، همچون درختهایی بیریشه در جغرافیای منازعهاند که به تعبیر مارکس با ابرهای طوفانزایِ سیاست به راحتی از جا کنده میشوند. در یادداشتهای بعدی این بحث را پی میگیریم.
ادامه مطلبوفاق بر سر منافع ملی
برادر کشی گویی از هابیل و قابیل به ما جوری منتقل شده که در هر شرایطی آنچنان که نباید یک سر طناب را به سوی خود می کشیم که گویی پیوند بزرگی به نام ایران میانمان نیست،انگار منافع ملی و اهداف مشترک نداریم و منافع جناحی بر هر چیزی ارجحیت دارد حتی حق مردم! دولت پزشکیان با شعار وفاق به میدان آمد تا بلکه برای یکبار هم که شده از داستان هابیل و قابیل عبرت گرفته و پیروزی ها و شکست های جناحی را منطقی پذیرفته و فردای انتخابات زنجیروار برای بهبود شرایط کشور تلاش کنیم اما متاسفانه کشور ما آنچنان اسیر تندروهای طیف مقابل است که به جای کمک به رشد و توسعه کشور هرروز بیشتر از قبل بر طبل دوستی با بیگانه می کوبند،گویی فراموش کرده اند هرآنچه در امروز می بینیم،حاصل عملکرد ناصحیح و نادرست خودشان است،آنها سفره های هرروز کوچکتر شده مردم را نمی بینند و به جای کمک و همراهی در راه دشمنی با اصلاح طلبان حاضرند حقوق ملت را هم پایمال کنند. آن ها تصور می کنند،وفاق بیان شده توسط پزشکیان یعنی صرفا استفاده از نیروهای دو جناح در بدنه دولت،در حالیکه وفاق یعنی همراهی و همدلی تحت هر شرایطی چه در قدرت باشیم و چه نباشیم و بپذیریم منافع ملی مهمتر از هر نوع منافع فردی یا جناحی است.اینک که کشور چه در میدان داخلی و چه در میدان خارجی تحت فشارهای مضاعف است اگر به طور واقعی به معنای وفاق عمل نشود،شاید فردا چیزی که از ایران مان باقی بماند مخروبه ای بیش نباشد که هر دشمنی توان آسیب رساندن به آن را دارد،اگر دلسوز واقعی این کشور هستیم از قهر نخبه ها و خروجشان از ایران بترسیم و فراموش نکنیم آبادانی حاصل نمی گردد جز با همراهی و همدلی جمعی با هر نوع دیدگاه و تفکری،هشت سال دفاع مقدس نمونه واقعی و عینی از معنای وفاق است،رزمندگان جنگ با هر نوع دیدگاه و تفکری فقط برای حفظ تمامیت ارضی کشور متحد وار جنگیدند تا ایران،ایران بماند. اینک که کشور مجدد در حال جنگ در میدان داخلی است برای ایجاد ثبات اقتصادی و البته جنگ در میدان خارجی برای رسیدن به یک توافق همه جانبه برای آسایش و رفاه مردم،اگر فرد یا جناحی برای نیل به این اهداف توان همکاری و همراهی ندارد،حداقل ترین کار سکوت است و اجازه دادن به دولتی که برآمده از رای اکثریت مردم است مگر اینکه دموکراسی و احترام به رای و نظر مردم را قبول نداشته و در شرایطی که کشور مورد آماج حملات ترامپ و اسرائیل است صرفا برای رسیدن به منافع جناحی حاضر به انجام هر نوع شعاری علیه دولت باشیم.امروز بر هر فرد ایران دوستی واجب است که نگران فردای ایران باشد نه اینکه در راه همراهی با اپوزیسیون های خارج از کشور و بیگانگان شعار مرگ بر ظریف سر دهند و به خود افتخار کنند و مشکل خود را فقط حضور دکتر ظریف که دلسوزانه پا به میدان گذاشته،بدانند. مشکل کشور ما حضور ظریف ها نیست،مشکل کشور ما کشمکش های بی پایان و دعواهای جناحی ست که معنای وفاق را هنوز درک نکرده اند و در راه تخریب دولت حاضرند پا بر منافع ملی بگذارند. اینک اگر با همبستگی برای رفع مسائل اقتصادی کشور تلاش نشود،باید بیش از پیش شاهد خروج نخبه ها از کشور باشیم و بپذیریم جامعه پیر شده ایران با هر نوع تشویقی تا مادامیکه مسائل اقتصادی حل نشده است،نه رو به ازدواج می آورند و نه فرزند آوری و هرساله باید منتظر زیادتر شدن کودکان بازمانده از تحصیل باشیم.
ادامه مطلبناترازی انرژی و تأثیر آن بر صنعت فولاد
صنایع فولادسازی بهعنوان یکی از ستونهای اصلی توسعه اقتصادی و صنعتی کشورها، نقش بسزایی در پیشرفت جوامع مدرن ایفا میکنند. کشور ما نیز بهعنوان یکی از تولیدکنندگان عمده فولاد در منطقه خاورمیانه، در سالهای اخیر شاهد رشد قابل توجهی در این بخش بوده است به نحوی که یکی از اهداف سند ۲۰ ساله توسعه دستیابی به تولید سالانه ۵۵ میلیون تن فولاد در سال در افق ۱۴۰۴ بوده است. با این حال، چالشهای متعددی وجود دارند که میتوانند عملکرد این صنعت را تحت تأثیر قرار دهند، یکی از مهمترین این چالشها، ناترازی انرژی است که تأثیرات عمیقی بر صنعت فولاد کشور و توسعه و پیشرفت آن دارد. ناترازی انرژی به وضعیتی اطلاق میشود که تقاضا برای انرژی از ظرفیت تولید یا توزیع آن فراتر رود، این موضوع میتواند ناشی از عوامل مختلفی از جمله مدیریت ضعیف منابع انرژی، عدم سرمایهگذاری کافی در زیرساختهای تولید و توزیع انرژی، تحریمهای بینالمللی و همچنین افزایش مصرف انرژی در بخشهای مختلف اقتصادی باشد. صنعت فولادسازی بهطور ذاتی به مصرف بالای انرژی نیاز دارند. فرآیندهایی مانند ذوب آهن، تولید فولاد و نورد، انرژی قابل توجهی را مصرف میکنند، بهطور متوسط، تولید هر تن فولاد حدود ۶۰۰ تا ۸۰۰ کیلووات ساعت (kWh) برق نیاز دارد، این رقم بسته به نوع فناوری و فرآیند تولید میتواند متفاوت باشد. بهعنوان مثال، فرآیند کوره قوس الکتریکی (EAF) که بهطور گسترده در صنایع فولادسازی ایران استفاده میشود، بهطور متوسط ۴۰۰ تا ۷۰۰ کیلووات ساعت برق برای تولید هر تن فولاد مصرف میکند که نوسان این دامنه به عواملی مانند مشخصات خوراک ورودی، دما و سطح فناوری تجهیزات بستگی دارد. با توجه به اینکه در سال گذشته حدود ۳۵ میلیون تن فولاد خام در کشور تولید شده است، میتوان تخمین زد که صنایع فولادسازی ایران سالانه حدود ۲۱ تا ۲۸ تراوات ساعت (TWh) برق مصرف میکنند. این مقدار معادل حدود ۷ تا ۱۰ درصد از کل مصرف برق کشور است که نشاندهنده وابستگی شدید این صنعت به انرژی و در مقابل سهم کم این صنعت از میزان کل مصرف انرژی کشور است. بر اساس آمار منتشر شده توسط وزارت نیرو، ظرفیت نصبشده نیروگاههای ایران حدود ۸۵,۰۰۰ مگاوات (MW) است. با این حال، بهدلیل مشکلاتی مانند فرسودگی تجهیزات، کمبود سوخت، و نقص در شبکه انتقال و توزیع، ظرفیت واقعی تولید برق بهطور متوسط حدود ۷۰,۰۰۰ مگاوات است. این در حالی است که تقاضای برق در ساعات اوج مصرف به ۶۵,۰۰۰ تا ۶۸,۰۰۰ مگاوات میرسد، که نشاندهنده حاشیه امن محدود برای مقابله با افزایش تقاضا است. یکی از عوامل کلیدی که به ناترازی انرژی در ایران دامن زده است، انحصار در ساخت تجهیزات نیروگاهی است، این انحصار بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر فرسودگی تجهیزات، ناکارآمدی شبکههای تولید و توزیع تأثیر میگذارد. بسیاری از نیروگاههای کشور امروزه بهشدت فرسوده هستند. بهدلیل تحریمهای بینالمللی و انحصار در ساخت و تأمین قطعات یدکی و تجهیزات نیروگاهی، بسیاری از این نیروگاهها نتوانستهاند در زمان مناسب تعمیر و نگهداری شوند یا ارتقاء یابند. بهعنوان مثال، بیش از۴۰ درصد نیروگاهها عمری بیش از ۳۰ سال دارند و بازدهی آنها بهمرور زمان کاهش یافته است، این فرسودگی باعث کاهش ظرفیت تولید و افزایش خرابیهای غیرمنتظره شده است. همچنین شبکههای انتقال و توزیع برق نیز بهدلیل استفاده از تجهیزات قدیمی و نبود سرمایهگذاری کافی در بهروزرسانی این شبکهها، با مشکلات جدی مواجه هستند. انحصار در ساخت تجهیزات شبکههای توزیع برق، از جمله ترانسفورماتورها، خطوط انتقال و تجهیزات کنترلی، باعث شده است که این شبکهها نتوانند بهطور کارآمد انرژی را از نیروگاهها به مصرفکنندگان منتقل کنند. بهعنوان مثال، تلفات انرژی در شبکههای انتقال و توزیع کشور بهطور متوسط حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد است، که این رقم در کشورهای توسعهیافته بهندرت از ۵ تا ۷ درصد فراتر میرود. در فصول گرم سال، بخش خانگی و تجاری بیشترین سهم از مصرف برق را به خود اختصاص میدهند، که این امر باعث کاهش سهم برق اختصاص دادهشده به بخش صنعتی، از جمله صنایع فولاد، میشود. در این شرایط، صنایع فولادی اغلب با کاهش تأمین برق یا قطعیهای غیرمنتظره مواجه میشوند که به ناترازی تولید منجر میشود. ناترازی انرژی اثرات مخربی بر صنایع فولادسازی ایران دارد که اهم موارد آن شامل افزایش هزینههای تولید، کاهش ظرفیت تولید و افزایش بهای تمام شده محصولات و کاهش کیفیت است. با توجه به اینکه هزینه انرژی میتواند ۲۰ تا ۳۰ درصد از کل هزینههای تولید فولاد را تشکیل دهد، هرگونه ناترازی در تأمین انرژی و تأمین انرژی با هزینه بالاتر میتواند هزینههای تولید را بهطور قابل توجهی افزایش دهد. بهعنوان مثال، اگر هزینه تأمین برق برای فولادساز از ۱۰۰ تومان به ۱۵۰ تومان برای هر کیلووات ساعت افزایش یابد، هزینه تولید هر تن فولاد میتواند بهطور متوسط ۳۰,۰۰۰ تا ۵۰,۰۰۰ تومان افزایش یابد. در مواقعی که برق بهصورت محدود در دسترس باشد، کارخانههای فولادسازی مجبور به کاهش ساعتهای کاری یا حتی توقف موقت خطوط تولید میشوند. بهعنوان مثال، در سال گذشته، برخی از کارخانههای زنجیره فولادسازی کشور بهدلیل ناترازی انرژی، تولید خود را تا ۱۵ تا ۲۰ درصد کاهش دادند که این کاهش ظرفیت تولید منجر به افزایش بهای تمام شده محصولات شده است. نوسانات در تأمین انرژی میتواند بر دقت فرآیندهای تولید فولاد نیز تأثیر بگذارد. بهعنوان مثال، ناپایداری در دماهای فرآیندهای ذوب و نورد میتواند منجر به تولید محصولات با کیفیت پایینتر شود. این امر میتواند بر حسن شهرت و اعتبار تولید کنندگان فولاد ایران در بازارهای داخلی و جهانی تأثیر منفی داشته باشد. برای مقابله با چالش ناترازی انرژی، دولت و بخش خصوصی باید اقدامات هماهنگ و مؤثری انجام دهند که از آن جمله موارد زیر میباشد. ۱. توسعه سرمایهگذاری در انرژیهای تجدیدپذیر: استفاده از انرژیهای خورشیدی، بادی و زمینگرمایی میتواند به کاهش وابستگی به منابع سنتی انرژی کمک کند. بهعنوان مثال، در کشور ما میتوان از پتانسیل بالای خورشیدی در مناطق مرکزی و جنوبی کشور استفاده کرد. این موضوع مستلزم تسهیل شرایط سرمایهگذاری توسط دولت و ایجاد مشوقهای جذاب برای بخش خصوصی است. ۲. بهبود بهرهوری انرژی: اجرای برنامههایی برای افزایش کارایی مصرف انرژی در کارخانههای فولادسازی میتواند هزینهها را تا حد چشمگیری کاهش دهد. استفاده از فناوریهای نوین با کارایی بالاتر و مصرف انرژی بهینه، همچنین نوسازی و بهسازی تجهیزات فرسوده در بخش تولید و شبکه توزیع داخلی مجتمعهای فولاد سازی برای کاهش افت و هدر رفت ضروری است. بهعنوان مثال، استفاده از فناوریهای پیشرفته در کورههای ذوب میتواند مصرف انرژی را تا۱۰ تا ۱۵ درصد کاهش دهد. ۳. توسعه زیرساختهای تولید و توزیع انرژی: سرمایهگذاری در شبکههای برق و گاز میتواند به تأمین پایدار انرژی کمک کند. بهعنوان مثال، ارتقاء شبکه انتقال برق میتواند از تلفات انرژی جلوگیری کند، بخش عمدهای از ناترازی موجود ناشی از تلفات زیاد در شبکه توزیع به دلیل فرسودگی و کارایی پایین تجهیزات نیروگاهی و شبکه توزیع است. ۴. کاهش انحصار: ایجاد رقابت در بازار ساخت تجهیزات نیروگاهی و شبکههای توزیع برق میتواند به کاهش هزینهها و افزایش کیفیت محصولات کمک کند. این امر میتواند از طریق حمایت از شرکتهای داخلی، تقویت صنایع برای تولید تجهیزات با فناوری نوین و شرکتهای دانش بنیان فعال در این حوزه و جذب سرمایهگذاری خارجی انجام شود. ۵. توسعه همکاری بینالمللی و منطقهای: ایجاد روابط با کشورهای صاحب دانش فنی و توسعه مراودات برای دسترسی به فناوریهای پیشرفته در زنجیره تولید فولاد، تجهیزات نیروگاهی، شبکه توزیع و توسعه منابع انرژی میتواند به حل مشکلات موجود کمک کند. ناترازی انرژی یکی از چالشهای اساسی است که صنایع فولادسازی کشور را تحت فشار قرار داده است. با توجه به اینکه صنایع فولاد سالانه حدود ۲۱ تا ۲۸ تراوات ساعت برق مصرف میکنند و ظرفیت واقعی نیروگاههای ایران تنها به ۷۰,۰۰۰ مگاوات میرسد، مشکلات ناترازی انرژی بهوضوح قابل مشاهده است. این مشکل نهتنها بر عملکرد این صنعت تأثیر میگذارد، بلکه میتواند به کاهش رشد اقتصادی و اشتغال در کشور منجر شود. برای مقابله با این چالش، نیاز به برنامهریزی دقیق و هماهنگی بین دولت، بخش خصوصی و سایر هموندان است. با اجرای سیاستهای مؤثر و استفاده از فناوریهای نوین، میتوان به بهبود وضعیت تأمین انرژی و تقویت صنایع فولادسازی کمک کرد. این امر نهتنها به نفع صنعت فولادسازی، بلکه به نفع کل اقتصاد کشور خواهد بود.
ادامه مطلبشکاف در وفاق
انبوه مسائل انباشت شده در حوزه های مختلف سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی کشور و رسوب آنها در شریان های حیاتی ایران بدون آنکه تصمیم درست و دقیقی بر عبور از آنها اتخاذ شود،دولت چهاردهم را تبدیل به دولتِ در بحران کرده است. مانع تراشی نیروهای تندرو و متنفد در اجرای سیاست های دولت،سد محکم مجلسی حداقلی در برابر رویکردهای کلان او و کابینه اش ،عدم توازن در سیاست خارجی و تحریم های ادامه دار غرب،وضعیت آشفته اقتصاد و نقدینگی و انتظار رو به تزاید جامعه برای حل آنها،محدودیت های اجتماعی اعمال شده در طول سالهای متمادی و از طرفی تبلیغات هدفمند و گسترده مخالفین داخلی و محروم شدگانِ برخوردار از تریبون و بمباران اطلاعاتی تلفیق شده از حقیقت و باطل توسط رسانه های قدرتمند بیرون از مرزها ،تاب آوری دولت را در برابر آزمونی دشوار قرار داده است. از سویی بیان شعار وفاق توسط مسعود پزشکیان امروز به جای آن که نقطه قوت دولت او تلقی شود عملا به پاشنه آشیل و گلوگیر دولت تبدیل شده است. وفاق او که قرار بود باعث کاهش تعارضات و افزایش همبستگی و همکاری های جمعی در سطوح گوناگون حکمرانی شود در چمبره زیاده خواهی های پایان ناپذیر رقبای دولت نه تنها منجر به کاهش تنش ها و حفظ تعادل و انسجام در حرکت دولت به سوی اهدافش نشده است بلکه خود تبدیل به چالشی جدی در حرکت قطار دولت در ریل وفاق شده است و فراتر از آن حامیان دولت او را نیز در یاس و نا امیدی فرو برده است. گرفتاری های دولت در کلان رویدادهای اقتصادی و سیاسی ،نگهبانی او را از آرا خود و هوادارانش به شدت سست کرده است. در بسیاری از سطوح مدیریت های کلان و میانی یا تغییری حاصل نشده است و اگر هم تغییری روی داده است ،جهت گیری آن جایگزینی منتقدین دولت با منتقدین تازه نفس آن است! که در پوشش گفتمان وفاق در روز واقعه دولت را تنها خواهند گذاشت. شاید در ظاهر ابرچالش های دولت بسیار مهم تر از تصمیم گیری برای تغییر مدیران در بدنه دولت باشد اما غفلت از آن علاوه بر آسیب های بزرگ به سرمایه اجتماعی دولت خانه نوبنیاد آن را دچار ریزش های موریانه وار و تدریجی خواهد کرد ،انتخاب آگاهانهِ غفلت از آن چیزی که در تغییر مدیران به ویژه در استان ها می گذرد خطری نهفته اما پردامنه برای دولت پزشکیان است. دولت اگر می خواهد در مسیرش به سوی وفاق موفق باشد، تعبیر و تعریفی غیر از این که وفاق تمکین اقلیت به خواست و اراده اکثریت و توجه اکثریت به حقوق اقلیت داشته باشد،به زودی در دام مدیران دوزیست و ناکارآمد،اندک موفقیت های خود و قلیل سرمایه های انسانی خویش را هم به تاراج خواهد داد.
ادامه مطلبمدیریت در مسیر تحول؛ راهکارهایی برای عبور از چالشهای پیش رو
این روزها شاهد فشارهای حداکثری بر کشور در حوزه های اقتصادی و بین المللی هستیم ،در حالی سال ۱۴۰۳ را به پایان می بریم که واژگان اضطراب و ترس و عدم توانایی در تصمیم گیری ،غلظت بالایی در مراودات کلامی مردم را به خود اختصاص داده اند .بر همین اساس یادداشت زیر گریزی بر چرایی این شرایط از منظر مدیریت با نگاهی به سازمان ها و نقش آنهاست . در تولید،چرخهای به نام چرخه حیات محصول وجود دارد که از مرحله تولد، رشد ، بلوغ و مرگ یا افول تشکیل میشود بر همین اساس میتوان برای سازمانها نیز اینگونه چرخه حیات را متصور شد به استناد همین چرخه میتوان به جمعبندی رسید که یک سازمان خواه ناخواه این دوران را در قالب چرخه حیات خود طی خواهد کرد در مبحثی دیگر همین سازمانها در تعامل مدام با محیط هستند در حقیقت سازمان متاثر از عوامل محیطی بیرونی خودش است به قسمی که این عوامل تعیین کننده اهداف ،برنامهها و استراتژیهای سازمان هستند عواملی همچون صنعت اقتصاد، سیاست، اصناف و گروهها، بین الملل ،رقبا و غیره ،یک سازمان مدام در تعامل دوسویه با محیط پیرامونی خود است و سنسورها و حسگرهای این سازمان باید بتوانند به سرعت نسبت به اتفاقات بیرونی خود واکنش نشان دهند چنانچه نتواند واکنش به موقع به محیط و تغییرات آن نشان بدهد ،دیر یا زود در چرخه حیات خود به مرحله افول خواهد رسید درست شبیه نزدیک کردن دست به آتش ،چنانچه مغز نتواند از طریق سنسورهای موجود در انگشت پیام گرمایش را مخابره کند بلاشک دست نزدیک شده به آتش خواهد سوخت و این دقیقاً مثالی ملموس برای تمام نظامهای حاکمیتی است با فرض بر اینکه آنها را شبیه به یک سازمان بدانیم یک نظام سیاسی باید بتواند در عین اینکه واکنشهای به موقعی به اتفاقات پیرامون خود نشان میدهد از سوی دیگر شاخصه نوآوری را در ارائه خدمات یا ایدههای خود داشته باشد و به تعبیری یکی از خاصیتهای سازمان تاثیرگذاریاش بر محیط است از این رو نظام حاکمیتی باید با تولید محتوایی در خور آن هم در قالب لحظه ای همیشه ایده ی جدید ی برای مردم (استفاده کنندگان)داشته باشد .فرض کنید کارخانهای که تولید کننده یک محصول است نتواند تولید خود را بر اساس تغییرات محیطی که همانا وجود رقبا و تنوع سایر محصولات مشابه است به روز رسانی کند بیشک محکوم به زوال خواهد بود. نظام حاکمیتی سیاسی نیز بر همین منوال باید حرکت کند. ایران و نظام حاکمیتی آن باید بداند که در شرایط حاضر باچالشهای مهم اقتصادی و سیاسی وتغییرات روزانه مواجهه دارد و باید پاسخی درخور برای این تغییرات ارائه کند اگر احزاب ،دولت گروههای فعال اجتماعی و نظام حاکم سیاسی را حکومت بدانیم پس ناگزیر تمام این بخشها باید بتوانند نقش خود را در ارائه ایده ی جدید مطرح کنند به عبارتی دیگر نظام حاکمیتی که متولی اداره حکومت و ملت است باید بتواند با دریافت به موقع پیامهای مخابره شده به سیستم سازمانی و تحلیل مناسب آنها نسبت به برنامهریزی و تدوین استراتژی مناسب جهت رسیدن به اهداف ،که همانا رشد و توسعه ی متوازن در همه زمینههای کشور میباشد گام بردارد این در حالیست که با تحلیل روند و بررسی سنوات گذشته متوجه میشویم که کشور درگیر بحران بزرگ اقتصادی و به عبارتی مدیریتی است که به سطحی از ناکارآمدی تنزل پیدا کرده است. افزایش بیرویه ی قیمتها ،تورم لجام گسیخته و ایجاد شکافهای طبقاتی همه و همه بیانگر در پیش رو بودن بحرانهای بزرگ یا به عبارتی ابر چالشهایی است که اگر تصمیم مناسب و پاسخ به موقع برای آنها نداشته باشیم ناگزیر مرحله افول یا مرگ در تمامی سیستمها و زیرسیستم های آن خواهیم رسید. اما برخی از راهکارهای لازم چیست ۱ ـ توجه ویژه به مقوله کارآمدی در مدیریت در تمامی عرصههای جامعه ۲ -داشتن نگاهی واقع بینانه به مسائل پیش آمده و اتفاقات رخ داده (پرهیز از شعار زدگی) ۳ـ تحلیل رویدادها که همانا از جانب محیط پیرامون به ما ارسال شدهاند و اتخاذ راهکارهای منطقی درخور، با کمترین هزینه ممکن ۴ -تدوین اهداف در قالب اهداف کوتاه مدت ،میان مدت و بلند مدت برای رسیدن به چشم اندازی مناسب در سالهای آتی ۵ - چابک کردن دولت و حذف وظایفی که میتواند به حوزههای خصوصی واگذار شود .اعتماد و بسترسازی مناسب برای بخش خصوصی آزاد کردن اقتصاد در شرایطی که اقتصاد دستوری است و در ایران نیز به کرات شاهد خطای این نسخه تجویزی برای اقتصاد بودهایم ۷ -طرز تلقی منطقی از واژه ی تعامل و استفاده از مفهوم بازیهای برد -برد، باید بدانیم که جهان عرصه ی تعامل در تمامی حوزهها ست، چه اقتصادی و چه سایر حوزههای اجتماعی هر یک از طرفین تعامل در پی برد و پیروزی هستند ۸-بهره ور کردن دولت وزیر مجموعه ی آن در تمامی بخشها (تمرکز بر اثربخشی و کارایی) ۹-رسیدن به فهم و زبان مشترک با تمامی بازیگران حاضر در حوزه ی دولت -ملت (مردم و حاکمیت ) در خصوص منافع ملی ۱۰-مبارزه ی محسوس و ملموس با فساد اقتصادی و مالی در تمام حوزه ها (بازار پول و سرمایه) ودر پایان استفاده از واژه ی صبر و تحمل در جهت اجرای مناسب تمام برنامه های معقولانه . بی گمان به این لیست پیشنهادی ،موارد بی شمار دیگری نیز می توان افزود ،اما صرفا نمونه ای از راهکارهای پیشنهادی در اینجا ارائه شده است .
ادامه مطلب